انتهای مهربانی اونجاست ڪه
انتهای مهربانی اونجاست ڪه
شهریار
از خدا و روزگار میخواد ڪه یوقتی به سزای
دردهایی که خودش میڪشه
یارش از جانب خدا آزار نبینه:
گرچه جز زَهر من از جامِ محبت نچشیدم
ای فلڪ! زهرِ عقوبت به حبیبم نچشانی!
☺️♥️
شهریار
از خدا و روزگار میخواد ڪه یوقتی به سزای
دردهایی که خودش میڪشه
یارش از جانب خدا آزار نبینه:
گرچه جز زَهر من از جامِ محبت نچشیدم
ای فلڪ! زهرِ عقوبت به حبیبم نچشانی!
☺️♥️
۵.۲k
۲۶ دی ۱۴۰۱