یین و یانگ (پارت ۳۷)
(تمام حرفاشو با لبخند میزنه) من کیم ا/ت هستم .
نامجون : اوه...درسته . اسمت رو شنیدیم و اینکه اولین آیدل ایرانی هستی .
جیهوپ : ترکوندی دختر! همه جا اسمت هست .
ا/ت به شدت ذوق کرده بود که پسرا اونو می شناختن و دربارش شنیدن .
ا/ت : آه...بله . نمیدونم این رو هم شنیدین یا نه ولی من چندین ساله که آرمی ام و یه فن پر و پاقرصم !
تهیونگ : چه خوب بایست کیه؟
ا/ت : من همتونو خیلی دوست دارم ولی بایسم کوکه .
جونگکوک که تا این لحظه محو تماشای ا/ت بود ، به خودش اومد . توی دلش خیلی خوشحال بود که بایس ا/ت ست .
جونگکوک : اوه .☺️ (یکم خجالت کشیده)
جیمین آرنجش رو به جونگکوک زد و نگاهی شیطنت آمیز بهش انداخت .
ا/ت : اومدم بگم که ...از دیدنتون خیلی خوشحالم . شما الگوهای من هستید ، به من مثل همه ی آرمی ها امید دادید ، خیلی وقتا با وجود کیلومتر ها دوری تنها پناهگاه من بودید و خیلی چیزا بهم یاد دادید . چیزایی که هیچکس بهم یاد نداد . مثل دوست داشتن خودم ، دنبال کردن رویاهام و قوی بودن . فقط می خوام بدونین شما امید میلیون ها آدمین . به خاطر ما هم که شده تسلیم نشین و کم نیارین . همونطور که شما ما رو از تاریکی ها نجات دادین ، هروقت توی تاریکی گیر کردین ما آرمی ها رو به یاد بیارین و ادامه بدین .
و در ضمن شاید بتونین بعدا بهم یه امضا بدین!
اشک توی چشمای پسرا حلقه زده بود ، ا/ت بدجور اونهارو احساساتی کرده بود . نامجون با بغض
گفت : البته...
ا/ت :خدای من ، این هارو نگفتم که گریه کنین . لبخند بزنین!
تهیونگ : چیزی نیست...اشک شوقه...
کوک چیزی توی دلش نگهداشته بود ، دست دست می کرد و دو دل بود . بالاخره دل به دریا زد و گفت...
________________________________________
#فیک_بی_تی_اس #فیک
نامجون : اوه...درسته . اسمت رو شنیدیم و اینکه اولین آیدل ایرانی هستی .
جیهوپ : ترکوندی دختر! همه جا اسمت هست .
ا/ت به شدت ذوق کرده بود که پسرا اونو می شناختن و دربارش شنیدن .
ا/ت : آه...بله . نمیدونم این رو هم شنیدین یا نه ولی من چندین ساله که آرمی ام و یه فن پر و پاقرصم !
تهیونگ : چه خوب بایست کیه؟
ا/ت : من همتونو خیلی دوست دارم ولی بایسم کوکه .
جونگکوک که تا این لحظه محو تماشای ا/ت بود ، به خودش اومد . توی دلش خیلی خوشحال بود که بایس ا/ت ست .
جونگکوک : اوه .☺️ (یکم خجالت کشیده)
جیمین آرنجش رو به جونگکوک زد و نگاهی شیطنت آمیز بهش انداخت .
ا/ت : اومدم بگم که ...از دیدنتون خیلی خوشحالم . شما الگوهای من هستید ، به من مثل همه ی آرمی ها امید دادید ، خیلی وقتا با وجود کیلومتر ها دوری تنها پناهگاه من بودید و خیلی چیزا بهم یاد دادید . چیزایی که هیچکس بهم یاد نداد . مثل دوست داشتن خودم ، دنبال کردن رویاهام و قوی بودن . فقط می خوام بدونین شما امید میلیون ها آدمین . به خاطر ما هم که شده تسلیم نشین و کم نیارین . همونطور که شما ما رو از تاریکی ها نجات دادین ، هروقت توی تاریکی گیر کردین ما آرمی ها رو به یاد بیارین و ادامه بدین .
و در ضمن شاید بتونین بعدا بهم یه امضا بدین!
اشک توی چشمای پسرا حلقه زده بود ، ا/ت بدجور اونهارو احساساتی کرده بود . نامجون با بغض
گفت : البته...
ا/ت :خدای من ، این هارو نگفتم که گریه کنین . لبخند بزنین!
تهیونگ : چیزی نیست...اشک شوقه...
کوک چیزی توی دلش نگهداشته بود ، دست دست می کرد و دو دل بود . بالاخره دل به دریا زد و گفت...
________________________________________
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۶.۱k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.