فیکشن سهون پارت ۳
🚫رقص روی خون🚫
پارت سوم
نویسنده:ارتمیس
یااااا آیوووویاااا شبهههه
دختره ی احمق!
♤♤♤
آیو:میکشمت دختره ی عوضی
نزدیک قمارخونه شدم
حتما الانا بود که پلیسا برسن باید کارمو زود تر تموم میکردم
چاقوی جیبیمو در اوردمو پشت دیواری که بعد اون قمار خونه بود رفتم
جلوترش جایی مثلا پارکینگ بود کاملا تاریک
با حس حضور کسی حس کردم انتاپتیاس!
یاا دختر قایم شدی؟
میترسی مگه نه؟
با صدای پاشنه ی کفش سریع به اون سمت دوییدم
طرف دیوار رفتم دستشو گرفتم
دیر شده
باید اون موقع که باعث گم شدن خواهرم بشی به این فکر میکردی
با شدت گریه شروع به حرف زدن کرد:ولمممم کنننن میگممم ولممم کننن
_پس ولت کنم؟
چاقوی جیبیمو محکم تو شکمش زدم و دستشو ول کردم
سعی برای پاشدن و عقب کشیدن کرد ولی نتونست
چاقو به سمت قلبش بردم اما محکم با کفش پاشنه بلدش به پام زد که محکم روی زمین افتادم
دستام زخم شده و چاقوم یه طرف دیگه افتاده بود
وقتی خواستم بلند بشم با چاقو به سمتم حمله کرد ولی کنار کشیدم
اما نوک چاقو پهلومو پاره کرد و خشم طرفش رفتم و چاقو رو محکم تو قلبش زدم
_بمیر کثافت
چاقو رو بلند کردمو سه بار تو قلبش زدم
_بمیرررر
زمین آغشته به خون بود
از لباش خونی که بالا اورده بود روان بود و بدنش پر از خون
قشنگ ترین حسی که میتونستم داشته باشم(:
بخاطر پهلوم که زخم عمیقی داشت و خون زیادی رفته بود کنار دیوار افتادم
سرم روی زمین سرد بود و دستمو روی پهلوی زخمیم گذاشتم
حتما الان پلیسا میرسیدن
یا من دستگیر میشدم یا میمردم
چه زندگیه تلخی
از درد تو خودم میپیچیدم
ماشینی نزدیک شد که بنظر پلیس نبود ولی اعتمادی هم بهش نبود
از کسی که میاد دم قمارخونه چه توقعی میشه داشت؟!
بیشتر تو خودم جمع شدم و توجهمو ازش گرفتم
وقتی انگار داشت سمتم میومد چاقومو محکم دستم گرفتم
*هی نترس_من اومدم کمکت کنم
_گمشو نیاز به کمک تو ندارم
*میخوای بمیری؟(:
_از کجا بدونم پلیس نیستی؟برو
*هر چیزی میتونم باشم جز پلیس(((:
اروم زیر زانو هامو گرفت و بغلم کرد
_یااا چه غلطی میکنیییی
*بنظرت اگه میخواستم بت اسیب بزنم اینکارو میکردم؟
بهش جوابی ندادم ولی خب منطقی بود
منو صندلی عقب خوابوند
و خودش سوار ماشین شد و حرکت کرد
_نرو بیمارستان
*نمیرم
نزدیک یه اپارتمان رسیدیم خیلیییی بزرگ بود
دوباره بغلم کرد و سوار اسانسور شدیم
دم خونه که رسیدیم انگشتشو گذاشت روی جای مشخص و بعد در باز شد
کتشو در اورد و جعبه ی کمک اولیه رو اورد
_بهم دست نزننن
*نترس دکترم نمیخوام تیکه تیکت کنم
سرنگو از بی حس کننده پر کرد و سوزن و اروم تو دستم فرو کرد
یکم بعد سوزن و ضدعفونی کرد و با نخ مخصوص بخیه زد
از سوزش هیسی کشیدم
*داره تموم میشه
_اگه میدونستی کیم از کمکت پشیمون میشی....
کپی ممنوع
لایک♡
پارت سوم
نویسنده:ارتمیس
یااااا آیوووویاااا شبهههه
دختره ی احمق!
♤♤♤
آیو:میکشمت دختره ی عوضی
نزدیک قمارخونه شدم
حتما الانا بود که پلیسا برسن باید کارمو زود تر تموم میکردم
چاقوی جیبیمو در اوردمو پشت دیواری که بعد اون قمار خونه بود رفتم
جلوترش جایی مثلا پارکینگ بود کاملا تاریک
با حس حضور کسی حس کردم انتاپتیاس!
یاا دختر قایم شدی؟
میترسی مگه نه؟
با صدای پاشنه ی کفش سریع به اون سمت دوییدم
طرف دیوار رفتم دستشو گرفتم
دیر شده
باید اون موقع که باعث گم شدن خواهرم بشی به این فکر میکردی
با شدت گریه شروع به حرف زدن کرد:ولمممم کنننن میگممم ولممم کننن
_پس ولت کنم؟
چاقوی جیبیمو محکم تو شکمش زدم و دستشو ول کردم
سعی برای پاشدن و عقب کشیدن کرد ولی نتونست
چاقو به سمت قلبش بردم اما محکم با کفش پاشنه بلدش به پام زد که محکم روی زمین افتادم
دستام زخم شده و چاقوم یه طرف دیگه افتاده بود
وقتی خواستم بلند بشم با چاقو به سمتم حمله کرد ولی کنار کشیدم
اما نوک چاقو پهلومو پاره کرد و خشم طرفش رفتم و چاقو رو محکم تو قلبش زدم
_بمیر کثافت
چاقو رو بلند کردمو سه بار تو قلبش زدم
_بمیرررر
زمین آغشته به خون بود
از لباش خونی که بالا اورده بود روان بود و بدنش پر از خون
قشنگ ترین حسی که میتونستم داشته باشم(:
بخاطر پهلوم که زخم عمیقی داشت و خون زیادی رفته بود کنار دیوار افتادم
سرم روی زمین سرد بود و دستمو روی پهلوی زخمیم گذاشتم
حتما الان پلیسا میرسیدن
یا من دستگیر میشدم یا میمردم
چه زندگیه تلخی
از درد تو خودم میپیچیدم
ماشینی نزدیک شد که بنظر پلیس نبود ولی اعتمادی هم بهش نبود
از کسی که میاد دم قمارخونه چه توقعی میشه داشت؟!
بیشتر تو خودم جمع شدم و توجهمو ازش گرفتم
وقتی انگار داشت سمتم میومد چاقومو محکم دستم گرفتم
*هی نترس_من اومدم کمکت کنم
_گمشو نیاز به کمک تو ندارم
*میخوای بمیری؟(:
_از کجا بدونم پلیس نیستی؟برو
*هر چیزی میتونم باشم جز پلیس(((:
اروم زیر زانو هامو گرفت و بغلم کرد
_یااا چه غلطی میکنیییی
*بنظرت اگه میخواستم بت اسیب بزنم اینکارو میکردم؟
بهش جوابی ندادم ولی خب منطقی بود
منو صندلی عقب خوابوند
و خودش سوار ماشین شد و حرکت کرد
_نرو بیمارستان
*نمیرم
نزدیک یه اپارتمان رسیدیم خیلیییی بزرگ بود
دوباره بغلم کرد و سوار اسانسور شدیم
دم خونه که رسیدیم انگشتشو گذاشت روی جای مشخص و بعد در باز شد
کتشو در اورد و جعبه ی کمک اولیه رو اورد
_بهم دست نزننن
*نترس دکترم نمیخوام تیکه تیکت کنم
سرنگو از بی حس کننده پر کرد و سوزن و اروم تو دستم فرو کرد
یکم بعد سوزن و ضدعفونی کرد و با نخ مخصوص بخیه زد
از سوزش هیسی کشیدم
*داره تموم میشه
_اگه میدونستی کیم از کمکت پشیمون میشی....
کپی ممنوع
لایک♡
۴.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.