پارت35-نفوذ
کوک ویو*
بعد اینکه رفتم پایین و صبحانه رو خوردیم با سورا و مامان بابام و یونا و سونگ کوک رفتیم ازمایشگاه
بعد رفتیم پیش دکتر.. بعد سلام و احوال پرسی نشستیم
؟خب ببینم ازمایش رو... اووو انگار اینجا دو تا دی ان ای عین همه
خب باید بگم اقای لی سونگ کوک( با جسیکا فامیل نیست) با اقای جئون جونگ کوک برادر دوقلو ان و اقای سونگ کوک پسر شماست
+وای تبریک میگممم
-¶وای داداشییی
&! پسرمممم دلمون برات تنگ شده بود
بعد کلی خوشحالی و جشن رفتیم با بچه ها بیرون به جیمین و ماریا و ته هم گفتیم بیان
(بچه ها راستی الان جیمین و ماریا نامزدن)
رفتیم به شهربازی و بعد کلی خوش گذرونی هر کی رفت خونه خودش
ماهم رفتیم خونه خودمون و رفتیم که بخوابیم
+نفسم
-جونم
+میگم من امشب خستم میشه یه امشب رو بگذری؟؟
-ببین دیشب هم در رفتی
+لطفا*کیوت
-ببین اینجوری میکنی مقاومتم کمتر میشه کار دستت میدم
+غلط کردم
-خدایا تو چقدر با مزه اییی
+دیوونه😒
-خب راس میگم
+عشقم
-جانم
+میگم تو عاشق چیه من شدی؟
-خب وایسا بهت بگم
راوی: اول از همه بوسی به قلبش میزنه میگه اول ازهمه عاشق خودت شدم بعدم یک بوسه ای به چشماش میزنه و میگه بعد چشات و بعدم موهاش رو بوس میکنه و میگه بعدم عاشق موهات شدم بعدم لباش رو بوس میکنه و بعدم لبات و بعدم سینش رو میبوسه میگه ولی بیشتر از همه عاشق اینا شدم
+هی من میگم از اول منحرف بودی تو بگو نه
-من نگفتم منحرف نیستم که
+ایششش
-بخواب کوچولو یکم دیگه بیدار بمونی نظرم عوض میشه
+خاپیش خاپیش( ادای خروپف درمیاره)
-😂
+شب بخیر
-شب بخیر زندگیم
وبعد میخوابن
....صبح....
سورا ویو *
بعد اینکه از خواب پاشدیم و صبحونه خوردیم کوک رفت مطبش و من هم رفتم امروز وسایل نقاشی رو بگیرم
خب من نقاشی روی بوم های بزرگ میکنم و قراره به زودی یک کارگاه بزنم و معروف بشم
بعد اینکه خریدام رو کردم رسیدم خونه و دیدم کوک برگشته خونه
+سلام عشقم
©سلام عزیزم
ویو سونگ کوک*
اون روز اول وقتی سورا رو دیدم عاشقش شدم اون دختر خیلی خیلی خوشگل و بی نقص بود اون موقع تصمیم گرفتم که چه اگه با جونگ کوک برادر بودم چه نبودم باید سورا رو بدست می اوردم
فلش بک به امروز صبح*
-سلام داداش خوبی
©اره داداشی تو خوبی؟
-قربونت خوبم
میگم داداش من برام یه مسافرت کاری پیش اومده باید برم مسافرت و به سورا چند بار زنگ زدم گوشیش خاموش بود گفتم به تو خبر بدم بعدا اگه تونستی به سورا یه سر بزن اگه هم نه که اشکال نداره به یونا..
©نه اشکالی نداره میرم😈
-باهش ممنونم داداشی
©کاری نکردم😁
-خدافظ
©خدافظ
پایان فلش بک*
وقتی این خبر رو شنیدم تصمیم خودم رو گرفتم هرچه زود تر کار خودم رو میکنم
بعد اینکه رفتم پایین و صبحانه رو خوردیم با سورا و مامان بابام و یونا و سونگ کوک رفتیم ازمایشگاه
بعد رفتیم پیش دکتر.. بعد سلام و احوال پرسی نشستیم
؟خب ببینم ازمایش رو... اووو انگار اینجا دو تا دی ان ای عین همه
خب باید بگم اقای لی سونگ کوک( با جسیکا فامیل نیست) با اقای جئون جونگ کوک برادر دوقلو ان و اقای سونگ کوک پسر شماست
+وای تبریک میگممم
-¶وای داداشییی
&! پسرمممم دلمون برات تنگ شده بود
بعد کلی خوشحالی و جشن رفتیم با بچه ها بیرون به جیمین و ماریا و ته هم گفتیم بیان
(بچه ها راستی الان جیمین و ماریا نامزدن)
رفتیم به شهربازی و بعد کلی خوش گذرونی هر کی رفت خونه خودش
ماهم رفتیم خونه خودمون و رفتیم که بخوابیم
+نفسم
-جونم
+میگم من امشب خستم میشه یه امشب رو بگذری؟؟
-ببین دیشب هم در رفتی
+لطفا*کیوت
-ببین اینجوری میکنی مقاومتم کمتر میشه کار دستت میدم
+غلط کردم
-خدایا تو چقدر با مزه اییی
+دیوونه😒
-خب راس میگم
+عشقم
-جانم
+میگم تو عاشق چیه من شدی؟
-خب وایسا بهت بگم
راوی: اول از همه بوسی به قلبش میزنه میگه اول ازهمه عاشق خودت شدم بعدم یک بوسه ای به چشماش میزنه و میگه بعد چشات و بعدم موهاش رو بوس میکنه و میگه بعدم عاشق موهات شدم بعدم لباش رو بوس میکنه و بعدم لبات و بعدم سینش رو میبوسه میگه ولی بیشتر از همه عاشق اینا شدم
+هی من میگم از اول منحرف بودی تو بگو نه
-من نگفتم منحرف نیستم که
+ایششش
-بخواب کوچولو یکم دیگه بیدار بمونی نظرم عوض میشه
+خاپیش خاپیش( ادای خروپف درمیاره)
-😂
+شب بخیر
-شب بخیر زندگیم
وبعد میخوابن
....صبح....
سورا ویو *
بعد اینکه از خواب پاشدیم و صبحونه خوردیم کوک رفت مطبش و من هم رفتم امروز وسایل نقاشی رو بگیرم
خب من نقاشی روی بوم های بزرگ میکنم و قراره به زودی یک کارگاه بزنم و معروف بشم
بعد اینکه خریدام رو کردم رسیدم خونه و دیدم کوک برگشته خونه
+سلام عشقم
©سلام عزیزم
ویو سونگ کوک*
اون روز اول وقتی سورا رو دیدم عاشقش شدم اون دختر خیلی خیلی خوشگل و بی نقص بود اون موقع تصمیم گرفتم که چه اگه با جونگ کوک برادر بودم چه نبودم باید سورا رو بدست می اوردم
فلش بک به امروز صبح*
-سلام داداش خوبی
©اره داداشی تو خوبی؟
-قربونت خوبم
میگم داداش من برام یه مسافرت کاری پیش اومده باید برم مسافرت و به سورا چند بار زنگ زدم گوشیش خاموش بود گفتم به تو خبر بدم بعدا اگه تونستی به سورا یه سر بزن اگه هم نه که اشکال نداره به یونا..
©نه اشکالی نداره میرم😈
-باهش ممنونم داداشی
©کاری نکردم😁
-خدافظ
©خدافظ
پایان فلش بک*
وقتی این خبر رو شنیدم تصمیم خودم رو گرفتم هرچه زود تر کار خودم رو میکنم
۵.۸k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.