آلفاواومگا
#آلفاواومگا
#part23
رز شروع کرد غذا خوردن و اون مرغ هارو همه رو خورد همه چی رو با یه کیمباپ مثلثی و یه فنجون آب تموم کرد سینی غذا رو کنار گذاشت و خدمتکارا اونارو بردن و همشون اتاق رو ترک کردن رز بلند شد و به سمت کمدش رفت لباس سفید دید با یه شنل کلاه دار سفید لباسارو تنش کرد و رژلب کاغذی قرمز رنگ رو برداشت و باهاش به لبش زد و از اتاق بیرون رفت و از قصر رفت بیرون به سمت رودخونه رفت که شخصی رو جلو رود خونه دید پشته درخت قایم شد با دیدن کوک لبخند محوی زد تصمیم گرفت همونجا بمونه که چشمش به کسی خورد یکم دقت کرد چی؟اون یه دیو بود کوک هواسش نبود که با شمشیر به طرفش میره خودشو تبدیل به گرگ کرد رفت و پرید رو دیو و محکم هولش داد کنار کوک سریع برگشت و شمشیرش رو در آورد
کوک:دیو
با دیدن گرگ سفیدی که قطعا رز بود نمیدونست چیکار کنه رز جلو کوک قرار گرفت دیو از جاش بلند شد
دیو:اووو جلومو گرفتی آفرین
رز از حالت گرگیش در اومد که به طور ناگهانی اون دیو تبدیل به آدم شد دیو محو رز شد کوک که متوجه شده بود اخم کرد و رز رو پشتش قایم کرد
کوک:از اینجا برو تو حق نداری پاتو تو قبیله ما بزاری
رز متوجه حسادت کوک شده بود خندش رو مخفی کرد دسته کوک رو پایین آورد
رز:نه کوک اون مهمون ماست
رز با حالت عشوه داشت میرفت سمت دیو که کوک دستش رو گرفت
کوک:صبر کن تو میخوای منو دیوونه کنی کجا میری؟
رز:میرم پیشش جناب حداقل مثل جنابالی بد اخلاق نیست
رز سمت دیو رفت و گفت
رز:اسمت چیه؟
دیو:تهیونگ کیم تهیونگ
رز:تو میخواستی اون آقارو بکشی؟
کوک:یه آقایی نشونت بدم
کوک سمتشون رفت اون مرد رسماً داشت رز رو با نگاهش میخورد
دیو:فکر کنم خیلی عصبیش کردی نسبتی باهم دارید؟
کوک:معلومه که نسبت دارم دوست دخترمه
دیو:واقعا؟میتونم باهاتون رفیق شم
کوک:ن....
رز:چرا که نه
دیو:چقدر عالی راستش من از دهکده پایین کوه میام نمیدونم اینجا کجاست ولی میدونم قطعا قبیله گرگینه هاست
رز:میتونی که
کوک:نه نمیتونه
تهیونگ:ولی من نگفتم میمونم میتونم دوباره برگردم
کوک:به سلامت لطفا نگاهتو از روش بردار
تهیونگ:و اگه برندارم
کوک چشماش به رنگ خون میزد ناخونایه سیاهش از پوست دستش بیرون زد
تهیونگ:ب باشه باشه
کوک به حالت طبیعی برگشت و دست رز رو گرفت به سمتی برد و پشت درخت قایمش کرد و هولش داد به درخت یه دستشو کنار سرش گذاشت
کوک:از قصد اینکارو کردی نه؟(عصبی)
رز:نه چرا باید اینکارو بکنم پسرعمو
کوک:دروغ نگو زنیکه وگرنه همه جارو به هم میریزم
رز:حسودیت شده؟
بابت تاخیر شرمنده
#part23
رز شروع کرد غذا خوردن و اون مرغ هارو همه رو خورد همه چی رو با یه کیمباپ مثلثی و یه فنجون آب تموم کرد سینی غذا رو کنار گذاشت و خدمتکارا اونارو بردن و همشون اتاق رو ترک کردن رز بلند شد و به سمت کمدش رفت لباس سفید دید با یه شنل کلاه دار سفید لباسارو تنش کرد و رژلب کاغذی قرمز رنگ رو برداشت و باهاش به لبش زد و از اتاق بیرون رفت و از قصر رفت بیرون به سمت رودخونه رفت که شخصی رو جلو رود خونه دید پشته درخت قایم شد با دیدن کوک لبخند محوی زد تصمیم گرفت همونجا بمونه که چشمش به کسی خورد یکم دقت کرد چی؟اون یه دیو بود کوک هواسش نبود که با شمشیر به طرفش میره خودشو تبدیل به گرگ کرد رفت و پرید رو دیو و محکم هولش داد کنار کوک سریع برگشت و شمشیرش رو در آورد
کوک:دیو
با دیدن گرگ سفیدی که قطعا رز بود نمیدونست چیکار کنه رز جلو کوک قرار گرفت دیو از جاش بلند شد
دیو:اووو جلومو گرفتی آفرین
رز از حالت گرگیش در اومد که به طور ناگهانی اون دیو تبدیل به آدم شد دیو محو رز شد کوک که متوجه شده بود اخم کرد و رز رو پشتش قایم کرد
کوک:از اینجا برو تو حق نداری پاتو تو قبیله ما بزاری
رز متوجه حسادت کوک شده بود خندش رو مخفی کرد دسته کوک رو پایین آورد
رز:نه کوک اون مهمون ماست
رز با حالت عشوه داشت میرفت سمت دیو که کوک دستش رو گرفت
کوک:صبر کن تو میخوای منو دیوونه کنی کجا میری؟
رز:میرم پیشش جناب حداقل مثل جنابالی بد اخلاق نیست
رز سمت دیو رفت و گفت
رز:اسمت چیه؟
دیو:تهیونگ کیم تهیونگ
رز:تو میخواستی اون آقارو بکشی؟
کوک:یه آقایی نشونت بدم
کوک سمتشون رفت اون مرد رسماً داشت رز رو با نگاهش میخورد
دیو:فکر کنم خیلی عصبیش کردی نسبتی باهم دارید؟
کوک:معلومه که نسبت دارم دوست دخترمه
دیو:واقعا؟میتونم باهاتون رفیق شم
کوک:ن....
رز:چرا که نه
دیو:چقدر عالی راستش من از دهکده پایین کوه میام نمیدونم اینجا کجاست ولی میدونم قطعا قبیله گرگینه هاست
رز:میتونی که
کوک:نه نمیتونه
تهیونگ:ولی من نگفتم میمونم میتونم دوباره برگردم
کوک:به سلامت لطفا نگاهتو از روش بردار
تهیونگ:و اگه برندارم
کوک چشماش به رنگ خون میزد ناخونایه سیاهش از پوست دستش بیرون زد
تهیونگ:ب باشه باشه
کوک به حالت طبیعی برگشت و دست رز رو گرفت به سمتی برد و پشت درخت قایمش کرد و هولش داد به درخت یه دستشو کنار سرش گذاشت
کوک:از قصد اینکارو کردی نه؟(عصبی)
رز:نه چرا باید اینکارو بکنم پسرعمو
کوک:دروغ نگو زنیکه وگرنه همه جارو به هم میریزم
رز:حسودیت شده؟
بابت تاخیر شرمنده
۱۶.۵k
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.