𝑟𝑎𝑖𝑛 𝑜𝑓 𝑡𝑒𝑎𝑟𝑠💔 𝑝𝑎𝑟𝑡 𝑡𝑤𝑜
#نیکا
بعد پنج دقیقه زنگ کلاس اونی خورد و زود از کلاس اومدن بیرون خواستم کمی کرم بریزم😈
_خوش گذشت؟؟ 😈🔪
_اره بابا خیلی خوش گذشت معلم یه چیزهایی گفت که ادم پس میگفت زبون ادم فضایی هارو حرف میزنه🔪🔪😐 ( سانا )
_ماهم نفهمیدیم کلا معلم چی چی گفت( یونا )
_ حالا ولش کنین بریم حیاط
همه:بریم
وقتی رفتیم دیدم سوبین هم اونجاست تا خواستم برم پیشش یونا دستمو گرفت و گفت
_نرو بدبخت میشی
_چرا مگ
_جون عمت تورو خدا به جمعیت دختر دوروبرش یه نیگا کن😐تا بری پیشش لها میکنن خودشم امروز به این مدرسه اومدیم صد در صد کشته میشی🔪😐🔪😐🔪
_باشه بابا یدونه موند به جای من فاتحمو بخونی😐😐
از دور به سوبین دست تکون دادم اونم منو دید به زور از جمعیت دخترا در اومد ولی باز هم دخترا دنبالش میومدن اومد زود پشتم قایم شد و گفت
_نیکا تورو خدا نجاتم بده اولین روزمه اومدم مدرسه ولی انگار سالهاست اینجام
_تو که الان اومدی پشتم قایم شدی ، دقیقا میخوای چیکار کنی 😐؟؟
_میخوام نجات پیدا کنم
_ولی اونوقت که منو به کشتن میدی😐🔪😐🔪
_چرا
_اون دخترایی که دنبالت بودن منو بدبخت میکنن که چرا هیونبین اومد پیشش تو ینی اینکه پدرمو در میارن🔪🔪🔪🔪
_خو غلط کردم ببخشید منو قایم کن دارن میان خواهششششسشش
_پوففف باشه بیا دستمو بگیر
_چرا
_مگه نمیخوای نجاتت بدم😐
_اره لطفا
_باشه پس به حرفم گوش منو دستمو بگیر
_باشه
_خب حالا من ادای دوس دخترتو درمیارم توهم ادای دوس پسرمو دربیار
_🤷♂️🤷♂️
بعد دستمو گرفت
بعد ماشالا اون جمعیت دختر اومدن دوروبرمون جمع شدم
یکی از دخترا:هوی هرزه دستتو از عشقم بردار 🔪🔪
سونبین:اولا با عشقم درست صحبت کن دوما من از کی تا حالا عشقت شدم؟؟؟؟؟
یونا هم که عصاب مصاب نداشت گذاشت رفت
_هوووی مراقب حرف زدنت باش عنتر، هیونبین از اولش تا الان عشق من بوده و خواهد بود🔪🔪😌😌
دختر:اثبات کنین پس
_لازم نکرده به گاوی مث تو عشقمو اثبات کنم😐
(دیگه خودتون دعوا رو در نظر بگیرید)
یه هفته گذشت....
یونا:فردا داداشم میاد اینجا
_واقعا ولی اینبار دیگه من نجاتش نمیدم😐
_باشه بابا
فردا شد بازهم مث درروزهای دیگه حاضر شدم رفتم مدرسه هنوز یونا نیومده بود که دیدم هزارتا دختر جلوی در مدرسه جیغ میکشیدن بعد یه لیموزین اومد که از توش اول یونا پیاده شد بعد همیشه یونا بهم میگفت داداشم خیلی زشته پس منم انتظار یه پسر خیلی زشت بودن که به پسر از لیموزین پیاده شد دهنم 1 متر وا مونده بود ینی یونا به این میگفت زشت 😵 اینکه فوق العاده خوشتیپه رفتم پایین پس یونا پرینسیپ گرفتم کشیدم پیش خودم
_ت ک میگفتی داداشت خعلی زشته
_نکنه عاشقش شدی
_برو بابا من فقط منتظر یه ادم زشت بودم که کلا برعکس انتظاراتم دراومد😐🔪
بعد پنج دقیقه زنگ کلاس اونی خورد و زود از کلاس اومدن بیرون خواستم کمی کرم بریزم😈
_خوش گذشت؟؟ 😈🔪
_اره بابا خیلی خوش گذشت معلم یه چیزهایی گفت که ادم پس میگفت زبون ادم فضایی هارو حرف میزنه🔪🔪😐 ( سانا )
_ماهم نفهمیدیم کلا معلم چی چی گفت( یونا )
_ حالا ولش کنین بریم حیاط
همه:بریم
وقتی رفتیم دیدم سوبین هم اونجاست تا خواستم برم پیشش یونا دستمو گرفت و گفت
_نرو بدبخت میشی
_چرا مگ
_جون عمت تورو خدا به جمعیت دختر دوروبرش یه نیگا کن😐تا بری پیشش لها میکنن خودشم امروز به این مدرسه اومدیم صد در صد کشته میشی🔪😐🔪😐🔪
_باشه بابا یدونه موند به جای من فاتحمو بخونی😐😐
از دور به سوبین دست تکون دادم اونم منو دید به زور از جمعیت دخترا در اومد ولی باز هم دخترا دنبالش میومدن اومد زود پشتم قایم شد و گفت
_نیکا تورو خدا نجاتم بده اولین روزمه اومدم مدرسه ولی انگار سالهاست اینجام
_تو که الان اومدی پشتم قایم شدی ، دقیقا میخوای چیکار کنی 😐؟؟
_میخوام نجات پیدا کنم
_ولی اونوقت که منو به کشتن میدی😐🔪😐🔪
_چرا
_اون دخترایی که دنبالت بودن منو بدبخت میکنن که چرا هیونبین اومد پیشش تو ینی اینکه پدرمو در میارن🔪🔪🔪🔪
_خو غلط کردم ببخشید منو قایم کن دارن میان خواهششششسشش
_پوففف باشه بیا دستمو بگیر
_چرا
_مگه نمیخوای نجاتت بدم😐
_اره لطفا
_باشه پس به حرفم گوش منو دستمو بگیر
_باشه
_خب حالا من ادای دوس دخترتو درمیارم توهم ادای دوس پسرمو دربیار
_🤷♂️🤷♂️
بعد دستمو گرفت
بعد ماشالا اون جمعیت دختر اومدن دوروبرمون جمع شدم
یکی از دخترا:هوی هرزه دستتو از عشقم بردار 🔪🔪
سونبین:اولا با عشقم درست صحبت کن دوما من از کی تا حالا عشقت شدم؟؟؟؟؟
یونا هم که عصاب مصاب نداشت گذاشت رفت
_هوووی مراقب حرف زدنت باش عنتر، هیونبین از اولش تا الان عشق من بوده و خواهد بود🔪🔪😌😌
دختر:اثبات کنین پس
_لازم نکرده به گاوی مث تو عشقمو اثبات کنم😐
(دیگه خودتون دعوا رو در نظر بگیرید)
یه هفته گذشت....
یونا:فردا داداشم میاد اینجا
_واقعا ولی اینبار دیگه من نجاتش نمیدم😐
_باشه بابا
فردا شد بازهم مث درروزهای دیگه حاضر شدم رفتم مدرسه هنوز یونا نیومده بود که دیدم هزارتا دختر جلوی در مدرسه جیغ میکشیدن بعد یه لیموزین اومد که از توش اول یونا پیاده شد بعد همیشه یونا بهم میگفت داداشم خیلی زشته پس منم انتظار یه پسر خیلی زشت بودن که به پسر از لیموزین پیاده شد دهنم 1 متر وا مونده بود ینی یونا به این میگفت زشت 😵 اینکه فوق العاده خوشتیپه رفتم پایین پس یونا پرینسیپ گرفتم کشیدم پیش خودم
_ت ک میگفتی داداشت خعلی زشته
_نکنه عاشقش شدی
_برو بابا من فقط منتظر یه ادم زشت بودم که کلا برعکس انتظاراتم دراومد😐🔪
۳.۶k
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.