black dream p2
عصبی از روی تخت بلند شد و زیر دوش ایستاد
سردرد بدی داشت و ترجیح میداد چند روز به هتلی اقامت داشته باشه
لباساش رو تن کرد و داخل ماشین نشست
با رسیدن به هتل ، از ماشین پیاده شد و به منشی رسید
" اتاق گرفته بودم " jk
را شیطنت لب هاش رو تر کرد
" فامیلتون مستر؟"
"جئون! جئون جانگکوک" jk
چشمای منشی برق زد و با نگاه خیره اش روی جئون کلید اتاق رو بهش داد
" اتاق شماره ۱۱۵ طبقه ۸ انتهای راهرو سمت چپ "
کلید رو گرفت و بدون حرفی وارد آسانسور شد
دکمه رو فشار داد و منتظر ایستاد که چیزی مانع بسته شدن در شد
عصبی به موجودی که فقط پاش از آسانسور پیدا بود زل زد و طولی نکشید که وارد شد
پوزخندی روی لبش نشست و زبونی روی لب پایینش کشید
لقمه چرب و نرمی بود ! دختری زیبایی با موهای بلند و قدی نسبتا بلند و اندام خوبی بود
پوزخندش کش اومد و توی ذهنش گفت :
" شانس بیاری دیگه نبینمت "
صداش رو کنترل کرد و آروم لب زد
" طبقه چند لیدی؟" jk
نگاهی به مرد پشت سرش انداخت و با لحن سردی لب زد
" ۸ لطفا"
پوزخندی گوشه لبش نشست ، بدبخت شدی !
توی یه طبقه بودن
با حرکت آسانسور کمی تکون خورد و حس میکرد زیر پاهاش خالی شده ، با حس فرو رفتن توی جای سفتی پلک هاش رو با سختی باز کرد و دیدن سرش روی سینه مرد پشت سرش سریع جدا شد اما مچ دستش اسیر دست بزرگ جئون بود
"حالتون خوبه؟" jk
" بله ، میونم با آسانسور خوب نیست"
فاصله زیادی بینشون نبود و می تونست گرمای سوزان تن اون پسر رو حس کنه !
با ایستادن آسانسور چمدونش رو برداشت و تشکر کوتاهی کرد و وارد سوئیت شد
سردرد بدی داشت و ترجیح میداد چند روز به هتلی اقامت داشته باشه
لباساش رو تن کرد و داخل ماشین نشست
با رسیدن به هتل ، از ماشین پیاده شد و به منشی رسید
" اتاق گرفته بودم " jk
را شیطنت لب هاش رو تر کرد
" فامیلتون مستر؟"
"جئون! جئون جانگکوک" jk
چشمای منشی برق زد و با نگاه خیره اش روی جئون کلید اتاق رو بهش داد
" اتاق شماره ۱۱۵ طبقه ۸ انتهای راهرو سمت چپ "
کلید رو گرفت و بدون حرفی وارد آسانسور شد
دکمه رو فشار داد و منتظر ایستاد که چیزی مانع بسته شدن در شد
عصبی به موجودی که فقط پاش از آسانسور پیدا بود زل زد و طولی نکشید که وارد شد
پوزخندی روی لبش نشست و زبونی روی لب پایینش کشید
لقمه چرب و نرمی بود ! دختری زیبایی با موهای بلند و قدی نسبتا بلند و اندام خوبی بود
پوزخندش کش اومد و توی ذهنش گفت :
" شانس بیاری دیگه نبینمت "
صداش رو کنترل کرد و آروم لب زد
" طبقه چند لیدی؟" jk
نگاهی به مرد پشت سرش انداخت و با لحن سردی لب زد
" ۸ لطفا"
پوزخندی گوشه لبش نشست ، بدبخت شدی !
توی یه طبقه بودن
با حرکت آسانسور کمی تکون خورد و حس میکرد زیر پاهاش خالی شده ، با حس فرو رفتن توی جای سفتی پلک هاش رو با سختی باز کرد و دیدن سرش روی سینه مرد پشت سرش سریع جدا شد اما مچ دستش اسیر دست بزرگ جئون بود
"حالتون خوبه؟" jk
" بله ، میونم با آسانسور خوب نیست"
فاصله زیادی بینشون نبود و می تونست گرمای سوزان تن اون پسر رو حس کنه !
با ایستادن آسانسور چمدونش رو برداشت و تشکر کوتاهی کرد و وارد سوئیت شد
۳۲.۸k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.