فیک کوک پارت ⁸ ♡نفرت تا عشق♡
آنچه گذشت:
پسره: خوب از الان ماله منه
رفتم جلوی پسره و گفتم هی هرکی که هستی برو بیرون لطفا
...............................................................................
پسره: باشه من میرم ولی آخرش میبینی که کار اشتباهی کردی منو رد کردی
میا: آره آره بروووو
(رفت)
میا:اییی هی آقای جونگ کوک چتونه شما
کوک: شما چتونه میرین دشمن منو میارین اینجا
میا: ها دشمن شما
کوک: هی کم حرف بزن بیا غذا رو بیار
میا: تا وقتی توی خونه منی نمیتونی بهم دستور بدی فهمیدی
کوک: من با پولم تو هم میتونم بخرم
میا: هه به همین خیال باشش
غذا رو خوردیم و رفتم اتاق وال رو براش آماده کردم تا توی اون بخابه بعد گرفتیم خوابیدیم
(صبح شد)
(از زبان میا)
وایی گوشیم همش زنگ میخورد رفتم جواب دادم
میا: الو
رئیس کار: سلام دخترم
میا: سلام رئیس خوبین
رئیس کار: من آره ولی تو چی خوبی؟
میا: آره چطور
رئیس کار: آخه سر کار نیومدی
میا: اوه واقعا خسته بودم رئیس ببخشید
رئیس کار: هی میا ولش کن ولی امروز باید بیایی
میا: ام چرا چیزی شده
رئیس کار: آره قراره یه گروه معروفی بیان اینجا یکم بشینن بعد برن
میا: چشم رئیس پس من یه ۱۵ دقیقه دیگه اونجام
رئیس کار: عجله نکن
میا: چشم
رئیس کار: میبینمت فعلا عزیزم
میا: منم بوص بهتون فعلا
(قطع)
بلند شدم رفتم آقای جونگ کوک رو بیدار کنم که نبود گفتم
میا: هی آقای جونگ کوک هیی
یکی در حموم رو باز کرد دیدم آقای جونگ کوکه
میا: هیی ببخشید ببخشی
کوک: هویی چیزی نشده که
میا: برگردم یعنی
کوک: آره دیگه
میا: ولی شما که لباس پاین فقط دارین
کوک: همه آرزو پیش منو بودن رو دارن بعد تو به پایین بالا
من نگاه میکنی؟
میا: هااااا نه این چه حرفیههه
میا: و اینکه خودتو زیاد دسته بالا نگیر
کوک: هی من لباس میپوشم میرم باید با دوستام برم جایی
لباساش رو پوشید و داشت میرفت گفتم
میا: هی وایسا منم بیام
(از زبان کوک)
بهم گفت وایسا منم بیام بعد دیدم با یه لباس نیم تنه آبی و دامن سفید آمد
میا: هی خیلی بدی نمیخایی خدافظی کنی ؟
کوک: که چی
میا: هی چرا انقدر تغییر کردی تو
کوک: از اولم اینطوری بودم
میا: هوفف به من چه
(از زبان کوک)
داشتم میرفتم که میا صدام زد بعد برگشتمو افتاد بغلم گفت
میا: دلتنگت میشم رفیق
کوک: خوب که چی
رفتم راهمون جدا شد ولی رفتم جلوتر و بچها آمدن بغلم کردن و گفتن که بیا بریم و رفتیم
(از زبان میا)
رفتم تو سریع رئیس رو بغل کردم و من عادت دارم موهامو از بالا ببندم ولی این دفعه گفتم بزار باز بمونه
رفتم خاستم برم قهوه درست کنم که رئیس گفت
رئیس کار: نه گفتم فقط بیایی بشینی
میا: عا خوب چرا بزار کار کنم
رئیس کار: بشین همینجوری بازی کن با گوشیت ور برو مگه کار
همیشگیت نیست گفتم
میا: آره خوب باشه
رئیس کار: خوب پسرا دارن میان من برم پیششون
میا: بشش رئیس
رفتم توی گوشیم داشتم بازی پابجی موبایل بازی میکردم
(ایکاش واقعا الان پابجی برای خودم میآورد بخاطر نت نمیشه)
۶ تا پسر خوشگل آمدن نشستن تو منم خوب هیچکاری نکردم رفتم توی دستشویی تا موهامو درست کنم که دیدم یه مرد توی دستشویی زنانس رفتم گفتم
میا: هی هی آقا اینجا واسه زن هاست که دیدم جونگ کوکه
گفتم هی تو اینجا چیکار میکنی
کوک: من اینجا با دوستام اومدیم بشینیم
میا: کدوم دوستات
کوک: اون شیش نفر ها
(از زبان کوک)
داشتم براش حرف میزدم که دیدم یه دختر داره میاد روی لباسش نوشته بود بی تی اس واییی اگه منو ببینه بد میشه داشت نزدیک میشد که منم مجبور شدم میا رو به خودم چسبوندم و بوسیدمش وای خدا دختره نمیرفت میا هم هی وُل میخورد قشنگ تا ۴ دقیقه من داشتم میا رو می بوسیدم
میا: اه اه اه چیکار میکنی روانی
کوک: از خداتم باشه دختره نمک نشناس
میا: هااا تو منو گرفتی همیجوری میبوسی من باید هیچی نگم؟
کوک: بزرگش نکن فقط یه بوس بود دیگه
میا: حداقل درست ببوس ااییی لعنت بهت خون میاد
کوک: هوفف بسه دیگه انگار چی شده
(از زبان میا)
محکم خودم رو زدم بهش و رفتم
بعدی...
۱۵ لایک 💜
۱۲ کامنت🐾
۲فالور🦋
پسره: خوب از الان ماله منه
رفتم جلوی پسره و گفتم هی هرکی که هستی برو بیرون لطفا
...............................................................................
پسره: باشه من میرم ولی آخرش میبینی که کار اشتباهی کردی منو رد کردی
میا: آره آره بروووو
(رفت)
میا:اییی هی آقای جونگ کوک چتونه شما
کوک: شما چتونه میرین دشمن منو میارین اینجا
میا: ها دشمن شما
کوک: هی کم حرف بزن بیا غذا رو بیار
میا: تا وقتی توی خونه منی نمیتونی بهم دستور بدی فهمیدی
کوک: من با پولم تو هم میتونم بخرم
میا: هه به همین خیال باشش
غذا رو خوردیم و رفتم اتاق وال رو براش آماده کردم تا توی اون بخابه بعد گرفتیم خوابیدیم
(صبح شد)
(از زبان میا)
وایی گوشیم همش زنگ میخورد رفتم جواب دادم
میا: الو
رئیس کار: سلام دخترم
میا: سلام رئیس خوبین
رئیس کار: من آره ولی تو چی خوبی؟
میا: آره چطور
رئیس کار: آخه سر کار نیومدی
میا: اوه واقعا خسته بودم رئیس ببخشید
رئیس کار: هی میا ولش کن ولی امروز باید بیایی
میا: ام چرا چیزی شده
رئیس کار: آره قراره یه گروه معروفی بیان اینجا یکم بشینن بعد برن
میا: چشم رئیس پس من یه ۱۵ دقیقه دیگه اونجام
رئیس کار: عجله نکن
میا: چشم
رئیس کار: میبینمت فعلا عزیزم
میا: منم بوص بهتون فعلا
(قطع)
بلند شدم رفتم آقای جونگ کوک رو بیدار کنم که نبود گفتم
میا: هی آقای جونگ کوک هیی
یکی در حموم رو باز کرد دیدم آقای جونگ کوکه
میا: هیی ببخشید ببخشی
کوک: هویی چیزی نشده که
میا: برگردم یعنی
کوک: آره دیگه
میا: ولی شما که لباس پاین فقط دارین
کوک: همه آرزو پیش منو بودن رو دارن بعد تو به پایین بالا
من نگاه میکنی؟
میا: هااااا نه این چه حرفیههه
میا: و اینکه خودتو زیاد دسته بالا نگیر
کوک: هی من لباس میپوشم میرم باید با دوستام برم جایی
لباساش رو پوشید و داشت میرفت گفتم
میا: هی وایسا منم بیام
(از زبان کوک)
بهم گفت وایسا منم بیام بعد دیدم با یه لباس نیم تنه آبی و دامن سفید آمد
میا: هی خیلی بدی نمیخایی خدافظی کنی ؟
کوک: که چی
میا: هی چرا انقدر تغییر کردی تو
کوک: از اولم اینطوری بودم
میا: هوفف به من چه
(از زبان کوک)
داشتم میرفتم که میا صدام زد بعد برگشتمو افتاد بغلم گفت
میا: دلتنگت میشم رفیق
کوک: خوب که چی
رفتم راهمون جدا شد ولی رفتم جلوتر و بچها آمدن بغلم کردن و گفتن که بیا بریم و رفتیم
(از زبان میا)
رفتم تو سریع رئیس رو بغل کردم و من عادت دارم موهامو از بالا ببندم ولی این دفعه گفتم بزار باز بمونه
رفتم خاستم برم قهوه درست کنم که رئیس گفت
رئیس کار: نه گفتم فقط بیایی بشینی
میا: عا خوب چرا بزار کار کنم
رئیس کار: بشین همینجوری بازی کن با گوشیت ور برو مگه کار
همیشگیت نیست گفتم
میا: آره خوب باشه
رئیس کار: خوب پسرا دارن میان من برم پیششون
میا: بشش رئیس
رفتم توی گوشیم داشتم بازی پابجی موبایل بازی میکردم
(ایکاش واقعا الان پابجی برای خودم میآورد بخاطر نت نمیشه)
۶ تا پسر خوشگل آمدن نشستن تو منم خوب هیچکاری نکردم رفتم توی دستشویی تا موهامو درست کنم که دیدم یه مرد توی دستشویی زنانس رفتم گفتم
میا: هی هی آقا اینجا واسه زن هاست که دیدم جونگ کوکه
گفتم هی تو اینجا چیکار میکنی
کوک: من اینجا با دوستام اومدیم بشینیم
میا: کدوم دوستات
کوک: اون شیش نفر ها
(از زبان کوک)
داشتم براش حرف میزدم که دیدم یه دختر داره میاد روی لباسش نوشته بود بی تی اس واییی اگه منو ببینه بد میشه داشت نزدیک میشد که منم مجبور شدم میا رو به خودم چسبوندم و بوسیدمش وای خدا دختره نمیرفت میا هم هی وُل میخورد قشنگ تا ۴ دقیقه من داشتم میا رو می بوسیدم
میا: اه اه اه چیکار میکنی روانی
کوک: از خداتم باشه دختره نمک نشناس
میا: هااا تو منو گرفتی همیجوری میبوسی من باید هیچی نگم؟
کوک: بزرگش نکن فقط یه بوس بود دیگه
میا: حداقل درست ببوس ااییی لعنت بهت خون میاد
کوک: هوفف بسه دیگه انگار چی شده
(از زبان میا)
محکم خودم رو زدم بهش و رفتم
بعدی...
۱۵ لایک 💜
۱۲ کامنت🐾
۲فالور🦋
۱۰۱.۱k
۲۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.