تو میتونی.....
داستان امروزم در رابطه با دختری ۱۴ ساله به اسم اِما هست.
اِما دختری ساده،خوشگل،توپول،برونگرا، مهربون،قدبلندی بود که توی خانواده ای پر مهر به دنیا آمده بود.
اون آرزو های زیادی داشت،رویا های زیادی داشت،هدف های زیادی داشت،الویت هایی داشت برای خودش.
یکی از الویت هاش این بود که یه والیبالیست بشه،اون برای اینکه والیبالیست بشه قد مناسبی داشت،ولی وزنش چی؟!
اون تصمیم گرفته بود که خودشو لاغر کنه ولی چجوری؟!
اون با رژیم های سختی که موجب آسیب دیدن سلامتیش میشد میگرفت.برای اِما لاغری مهم تر از سلامتیش بود.
تصمیم این اِما از ورود اون به دبیرستان جدی تر شد.چرا.....؟.....چون توی مدرسه ی اونا تنها کسی که چاق بود اون بود،تنها کسی که بچه ها مسخرش میکردن،تنها کسی بود که همه از هیکلش قضاوتش میکردن بود.
ولی در کنار اینا یه نفری بود که خیلی برای اِما ارزش داشت چون اون همیشه به اِما امید واری میداد،همیشه هرجوری که بود دوسش داشت......اون خواهرش بود،خواهری که همه جوره پیش اِما بود.
چند روزی بود که اِما شروع به گرفتن رژیم سختی بود .رژیمی که سلامتیش و تو خطر مینداخت
اِما دختری ساده،خوشگل،توپول،برونگرا، مهربون،قدبلندی بود که توی خانواده ای پر مهر به دنیا آمده بود.
اون آرزو های زیادی داشت،رویا های زیادی داشت،هدف های زیادی داشت،الویت هایی داشت برای خودش.
یکی از الویت هاش این بود که یه والیبالیست بشه،اون برای اینکه والیبالیست بشه قد مناسبی داشت،ولی وزنش چی؟!
اون تصمیم گرفته بود که خودشو لاغر کنه ولی چجوری؟!
اون با رژیم های سختی که موجب آسیب دیدن سلامتیش میشد میگرفت.برای اِما لاغری مهم تر از سلامتیش بود.
تصمیم این اِما از ورود اون به دبیرستان جدی تر شد.چرا.....؟.....چون توی مدرسه ی اونا تنها کسی که چاق بود اون بود،تنها کسی که بچه ها مسخرش میکردن،تنها کسی بود که همه از هیکلش قضاوتش میکردن بود.
ولی در کنار اینا یه نفری بود که خیلی برای اِما ارزش داشت چون اون همیشه به اِما امید واری میداد،همیشه هرجوری که بود دوسش داشت......اون خواهرش بود،خواهری که همه جوره پیش اِما بود.
چند روزی بود که اِما شروع به گرفتن رژیم سختی بود .رژیمی که سلامتیش و تو خطر مینداخت
۳.۵k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.