تک پارتی (درخواستی)
تک پارتی (درخواستی)
(وقتی بعد از دَه سال....)
خودت باورت نمیشد دَه سال گذشت اون عشقی که بین تو و چانگبین بود رهگذر بود و دَه سال از اون گذرگاهی که سختی های زیادی مثل دوری از همدیگه رو به ارمغان آورده بود خودت باورت نمیشد چانگبین تورو فراموش کرده بود اون همون موقع که از تو جدا شد فکر میکرد بیخیالش شدی اما تو
``شاید فکر کنی توی مسیر زندگیت تنها ترینی ، اما من آخر تموم مسیرهایی که میری با چتر خیسم منتظرت ایستادم``
هر شبانه روز با چهره های مختلف دنبالش بودی بارون میمومد با خودت همش تکرار میکنی الان میتونستی توی آغوش هم باشین ولی چیشد چانگبین خیلی ناراحت بود چون میدونست وقتی عاشق تو شد قلب میلیون ها نفر که دیوانه وار تر و حتی عشقشون نسبت به چانگبین بزرگ تر از تو بود داشتن ولی چیکار میتونستی بکنی دیگه باید برای اینکه بهش ثابت کنی عاشقشی چیکار میکردی شب شده بود و روی نیمکت نشسته بودی و منتظر ایستگاه بعدی اتوبوس بودی خودت تنها بودی و بارون می اومد و مردی کنارت نشست قد کوتاه بود و درسته اون چانگبین بود از روی عطری که ۱۰سال بود که براش خریده بودی فهمیدی اون این عطرو توی شرایط خواست استفاده میکرد به سمتش برگشتی و نگاهش کردی دختری کنارش نشسته بود و لب هاشون خیلی بهم نزدیک بود و سراشون بهم چسبیده بود چانگبین متوجه ی نگاهی خیره ی یک نفر به اون دو شده بود برگشت به سمتش با لبخند تلخ و بدون معطلی پرسیدی
آ.ت :ببینم فنا میدونن ؟!
توی شک بدی فرو رفته بود هیچ چیز توی تو تغییر نکرده بود فقط دیگه لبخندی نداشتی
چانگبین: آت من ایدلم نمیتونستم اون موقع به فنا دروغ بگم و اون موقع زیاد بهت احساسی نداشتم بخاطر اون موقع متاسـ....
درحال اشک ریختن بودی ایشتاید و به سمتش برگشتی
آ.ت:دهنتو ببند (فریاد )
هر چقدر میخوای دروغ بگو....
ولی نگو که منو دوست نداری....
میخوای چیکار کنم ؟!
میخوای جلوت زانو بزنم؟!
میخوای جلوی کل آدمایی که اینجا زندگی میکنن داد بزنم که بهت نیاز دارم ؟!
میخوای همه بفهمن که حاضرم برای داشتنت به هر کس و ناکسی التماس کنم ؟!
آره!آره! حاظرم واسه ی داشتنت به هرکسی التماس کنم میخوای ترو با عشقت تنها بزارم ؟!
پس منو بکش برو جلوی چشمای من ببوسش اگه میخوای منو بکشی اینقدر طولش نده همینکه لباتو روی لب یکی دیگه بزاری مرگ منو میبینی قول میدم بعدش دیگه منو نمیبینی برو ببوسش تا باور کنم ماله من نیستی ....
ببوسش تا بمیرم
(فریاد و گریه های شدید)
چانگبین کمکم دیگه داشت گریش میگرفت در آخر برای پایان این بحث اخرین فریادتو زدی
``بهم گفتی ماه من،منم بهت گفتم پروانه،
اینو درحالی بهم میگفتیم که جفتمون می دونستیم نه
پروانه به ماه میرسه و نه ماه به پروانه....``
(وقتی بعد از دَه سال....)
خودت باورت نمیشد دَه سال گذشت اون عشقی که بین تو و چانگبین بود رهگذر بود و دَه سال از اون گذرگاهی که سختی های زیادی مثل دوری از همدیگه رو به ارمغان آورده بود خودت باورت نمیشد چانگبین تورو فراموش کرده بود اون همون موقع که از تو جدا شد فکر میکرد بیخیالش شدی اما تو
``شاید فکر کنی توی مسیر زندگیت تنها ترینی ، اما من آخر تموم مسیرهایی که میری با چتر خیسم منتظرت ایستادم``
هر شبانه روز با چهره های مختلف دنبالش بودی بارون میمومد با خودت همش تکرار میکنی الان میتونستی توی آغوش هم باشین ولی چیشد چانگبین خیلی ناراحت بود چون میدونست وقتی عاشق تو شد قلب میلیون ها نفر که دیوانه وار تر و حتی عشقشون نسبت به چانگبین بزرگ تر از تو بود داشتن ولی چیکار میتونستی بکنی دیگه باید برای اینکه بهش ثابت کنی عاشقشی چیکار میکردی شب شده بود و روی نیمکت نشسته بودی و منتظر ایستگاه بعدی اتوبوس بودی خودت تنها بودی و بارون می اومد و مردی کنارت نشست قد کوتاه بود و درسته اون چانگبین بود از روی عطری که ۱۰سال بود که براش خریده بودی فهمیدی اون این عطرو توی شرایط خواست استفاده میکرد به سمتش برگشتی و نگاهش کردی دختری کنارش نشسته بود و لب هاشون خیلی بهم نزدیک بود و سراشون بهم چسبیده بود چانگبین متوجه ی نگاهی خیره ی یک نفر به اون دو شده بود برگشت به سمتش با لبخند تلخ و بدون معطلی پرسیدی
آ.ت :ببینم فنا میدونن ؟!
توی شک بدی فرو رفته بود هیچ چیز توی تو تغییر نکرده بود فقط دیگه لبخندی نداشتی
چانگبین: آت من ایدلم نمیتونستم اون موقع به فنا دروغ بگم و اون موقع زیاد بهت احساسی نداشتم بخاطر اون موقع متاسـ....
درحال اشک ریختن بودی ایشتاید و به سمتش برگشتی
آ.ت:دهنتو ببند (فریاد )
هر چقدر میخوای دروغ بگو....
ولی نگو که منو دوست نداری....
میخوای چیکار کنم ؟!
میخوای جلوت زانو بزنم؟!
میخوای جلوی کل آدمایی که اینجا زندگی میکنن داد بزنم که بهت نیاز دارم ؟!
میخوای همه بفهمن که حاضرم برای داشتنت به هر کس و ناکسی التماس کنم ؟!
آره!آره! حاظرم واسه ی داشتنت به هرکسی التماس کنم میخوای ترو با عشقت تنها بزارم ؟!
پس منو بکش برو جلوی چشمای من ببوسش اگه میخوای منو بکشی اینقدر طولش نده همینکه لباتو روی لب یکی دیگه بزاری مرگ منو میبینی قول میدم بعدش دیگه منو نمیبینی برو ببوسش تا باور کنم ماله من نیستی ....
ببوسش تا بمیرم
(فریاد و گریه های شدید)
چانگبین کمکم دیگه داشت گریش میگرفت در آخر برای پایان این بحث اخرین فریادتو زدی
``بهم گفتی ماه من،منم بهت گفتم پروانه،
اینو درحالی بهم میگفتیم که جفتمون می دونستیم نه
پروانه به ماه میرسه و نه ماه به پروانه....``
۱۳۸
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.