بقیه پارت8
بقیه پارت8 بی صاحاب مونده
با چشم هایه باد کردو دماغ قرمزم گفتم: بیدارتون کردم؟ ببخشید! <br>
_گفتم چرا نمیخوابی!؟؟ <br>
+خوابم نمیبره<br>
_مگه میشه؟ <br>
+من کلا نمیخوابم <br>
_اوک الان بخواب<br>
+اخه خوابم نمیاد قربان<br>
_باشدبه من چ اصلا<br>
کوک دراز کشیدو رفت زیر پتو<br>
من نشستم رویه زمینه سرد<br>
هنوز سینم درد میکرد<br>
کوک یواشکی نگاهم میکرد<br>
دید دارم با دستم سینمو میمالم<br>
ساعت8 بود<br>
باید کارم رو شروع میکردم<br>
پرش زمانی<br>
داخل اشپزخونه داشتم کار میکردم<br>
_تهیونگ! <br>
برگشتم سمت کوک: بله قربان! <br>
_هیچی<br>
+چیزی شده؟ <br>
_ن! <br>
+باشه<br>
به کارم ادامه دادم<br>
ساعت5 بعد از ظهر شدو<br>
ادامه دارد..
با چشم هایه باد کردو دماغ قرمزم گفتم: بیدارتون کردم؟ ببخشید! <br>
_گفتم چرا نمیخوابی!؟؟ <br>
+خوابم نمیبره<br>
_مگه میشه؟ <br>
+من کلا نمیخوابم <br>
_اوک الان بخواب<br>
+اخه خوابم نمیاد قربان<br>
_باشدبه من چ اصلا<br>
کوک دراز کشیدو رفت زیر پتو<br>
من نشستم رویه زمینه سرد<br>
هنوز سینم درد میکرد<br>
کوک یواشکی نگاهم میکرد<br>
دید دارم با دستم سینمو میمالم<br>
ساعت8 بود<br>
باید کارم رو شروع میکردم<br>
پرش زمانی<br>
داخل اشپزخونه داشتم کار میکردم<br>
_تهیونگ! <br>
برگشتم سمت کوک: بله قربان! <br>
_هیچی<br>
+چیزی شده؟ <br>
_ن! <br>
+باشه<br>
به کارم ادامه دادم<br>
ساعت5 بعد از ظهر شدو<br>
ادامه دارد..
۵.۰k
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.