فصل اول. پارت ۱
سلاام من رزیتا هستم و...(صدای شکستن شیشه) ویولتتتتت! ویولت از آشپزخونه داد زد:《ببخشید!》ضبط رو متوقف می کنم و می رم تا ببینم چه خبره. چه خبرهههه. به ویولت میگم:《چرا هر دفعه که میخوام ضبط رو شروع کنم ظرف می شکنی؟》ویولت خیلی مظلومانه گفت:《اِسوِن و ویلیام گولم زدن. گفتن اگه نزارم ضبط رو شروع کنی بهم آبنبات میدن .》تو دلم میگم:(من این دوتا رو می کشممممم!) گویا یه کمی بلند گفتم. خیلی عصبانی بودم. یهویی سر ویولت داد زدم:《مگه هرچی اون دو تا ی#$!؟$€٪ گفتن باید گوش بدی؟ها؟》
واییی عجب غلطی خوردمممم! داره گریش میگیرهههه وایی.
آروم گفتم:《ببخشید عصبانی شدم. آخه ظرف مورد علاقهم بود! ولی مهم نیست. میخوای با لپ تاپم بازی کنی؟》ویولت به سرعت گریش بند میاد و عین بمب انرژی داد میزنه:《آرهههه!》نمیدونم ویولت کی میخواد بزرگ شه. مثلا ۱۷ سالشه! قراره یک ماه دیگه بره دانشگاه! الکی نیست که! هوففففف...
#mbti#intj#infp#intp#enfp#infj #isfp#enfj#esfp#estp #entp #istp#isfj #esfj#esfj#istj#entj
واییی عجب غلطی خوردمممم! داره گریش میگیرهههه وایی.
آروم گفتم:《ببخشید عصبانی شدم. آخه ظرف مورد علاقهم بود! ولی مهم نیست. میخوای با لپ تاپم بازی کنی؟》ویولت به سرعت گریش بند میاد و عین بمب انرژی داد میزنه:《آرهههه!》نمیدونم ویولت کی میخواد بزرگ شه. مثلا ۱۷ سالشه! قراره یک ماه دیگه بره دانشگاه! الکی نیست که! هوففففف...
#mbti#intj#infp#intp#enfp#infj #isfp#enfj#esfp#estp #entp #istp#isfj #esfj#esfj#istj#entj
۳.۰k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.