خانواده ی کیم
پارت۱۵
کوک:ای کاش اون روز که ا/ت گفت بهش اهمیت میدادم
_اشکال نداره الان میبینی که خوبه
کوک:اره ولی….
_برو پیشش الان
کوک:نمیدونم
_نمیدونم نداره برو دیگههه
کوک:باشه،رفتم
«اتاق ا/ت»
«کوک ویو»
با استرس رفتم داخل استرس داشتم که منو نبخشه
کوک:ا/ت؟
+جان
کوک:جان؟(خنده)
+اره دیگه ،چیش خنده داره؟
کوک:نمیدونم چون شاید برای اولین بار اینطوری منو صدا زدی
+اخیییی داداشیییی بیا بغلم(کوک رفت بغلش)
کوک:منو بخاطر تمام کار هام میبخشی ؟
+من هیچ وقت باهات قهر نبودم
کوک:اخه من کاری کردم که دیگه نتونی برقصی
+من هنوز هم میتونم برقصم ولی بهت نگفتم اون دکتره الکی گفته بود تو دیگه خودتو برای همچین چیز های الکی ناراحت نکن باشه؟
کوک:باشه
کوک:حالا بگو ببینم کی مرخص میشی ؟
+نمیدونم والا برو بپرس
کوک:بزار فعلا توی بغلت باشم
+باشه(خنده)
کوک:چرا آنقدر نرمی هاااا(خنده)آدم دلش میخواد بخورتت
+یااااا من هنوز ۲۳سالمه
کوک:اوه. شت فردا شب تولدشه (توی ذهنش )
+به چی فکر میکنی ؟
کوک:ها هیچی
+اوک
کوک:من برم بگم جین بیاد پیشت خیلی نگرانت بود
+جدی ؟
کوک:اره
+اوکی بگو بیاد
«کوک ویو»
فردا شب تولد ۲۴سالگی ا/تس باید به بچه ها بگم
کوک:بچه ها
همه:بله
کوک:فردا تولد ۲۴سالگی ا/تس
تهیونگ:چرا آنقدر زود بزرگ شد؟
آیلا:اره
_خب الان میگی چی کار کنیم ؟
کوک:یه چیزی براش آماده میکنیم
جین فعلا تو برو پیشش تا من فکر کنم
_باشه
« جین ویو»
استرس داشتم اگر منو قبول نکنه چی ؟من میمیرم (خدا نکنه)رفتم داخل اتاق
_بیام تو؟
+اره بیا
_حالت بهتره؟
+اره خیلی بهترم
_خوبه
+شنیدم نگرانم بودی (خنده)
_اره…چیز نه ،کی گفته؟
+چرا دست و پرتو گم کردی ؟(خنده)
_نه من کی همچین کاری کردم
+باشه باشه (خنده)
_یه چیزی میخوام بهت بگم
+بگو
_………..
(همایت💝)
اگر حمایت کنید فصل دومش هم میزارم
کوک:ای کاش اون روز که ا/ت گفت بهش اهمیت میدادم
_اشکال نداره الان میبینی که خوبه
کوک:اره ولی….
_برو پیشش الان
کوک:نمیدونم
_نمیدونم نداره برو دیگههه
کوک:باشه،رفتم
«اتاق ا/ت»
«کوک ویو»
با استرس رفتم داخل استرس داشتم که منو نبخشه
کوک:ا/ت؟
+جان
کوک:جان؟(خنده)
+اره دیگه ،چیش خنده داره؟
کوک:نمیدونم چون شاید برای اولین بار اینطوری منو صدا زدی
+اخیییی داداشیییی بیا بغلم(کوک رفت بغلش)
کوک:منو بخاطر تمام کار هام میبخشی ؟
+من هیچ وقت باهات قهر نبودم
کوک:اخه من کاری کردم که دیگه نتونی برقصی
+من هنوز هم میتونم برقصم ولی بهت نگفتم اون دکتره الکی گفته بود تو دیگه خودتو برای همچین چیز های الکی ناراحت نکن باشه؟
کوک:باشه
کوک:حالا بگو ببینم کی مرخص میشی ؟
+نمیدونم والا برو بپرس
کوک:بزار فعلا توی بغلت باشم
+باشه(خنده)
کوک:چرا آنقدر نرمی هاااا(خنده)آدم دلش میخواد بخورتت
+یااااا من هنوز ۲۳سالمه
کوک:اوه. شت فردا شب تولدشه (توی ذهنش )
+به چی فکر میکنی ؟
کوک:ها هیچی
+اوک
کوک:من برم بگم جین بیاد پیشت خیلی نگرانت بود
+جدی ؟
کوک:اره
+اوکی بگو بیاد
«کوک ویو»
فردا شب تولد ۲۴سالگی ا/تس باید به بچه ها بگم
کوک:بچه ها
همه:بله
کوک:فردا تولد ۲۴سالگی ا/تس
تهیونگ:چرا آنقدر زود بزرگ شد؟
آیلا:اره
_خب الان میگی چی کار کنیم ؟
کوک:یه چیزی براش آماده میکنیم
جین فعلا تو برو پیشش تا من فکر کنم
_باشه
« جین ویو»
استرس داشتم اگر منو قبول نکنه چی ؟من میمیرم (خدا نکنه)رفتم داخل اتاق
_بیام تو؟
+اره بیا
_حالت بهتره؟
+اره خیلی بهترم
_خوبه
+شنیدم نگرانم بودی (خنده)
_اره…چیز نه ،کی گفته؟
+چرا دست و پرتو گم کردی ؟(خنده)
_نه من کی همچین کاری کردم
+باشه باشه (خنده)
_یه چیزی میخوام بهت بگم
+بگو
_………..
(همایت💝)
اگر حمایت کنید فصل دومش هم میزارم
۶.۶k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.