زندگی پر معنا
#زندگی_پر_معنا
P14
ویو رسیدن به خونه دایی ا.ت ....
رسیدیم و سلام علیک کردیم بعد رفتی بشینیم که کوک اومد و بهم گفت...
=:ا.ت میشه یک لحظه بامن بیای؟....
+:باشه....
+[کوک اومد و دستمو گرفت بعد منو به سمت اتاقش برد]
=:ا.ت بگو اون دوتا دخترا چرا بهت سیلی زدن؟....
+:کوک چی میگی میدونی اون برای کی هست؟.....
=:برام مهم نیست فقط بگو کدومشون بهت سیلی زده....
+:کوک نمیخوای بیخیال شی نه اونا رو تو کراشن خب به من چه....
=:نه نمیخوام بیخیال شم.....
+:باشه بابا اصلا من تسلیم چوی ریا بود
=:دختره ی عوضی ......
+:کوک آروم باش.....
=:فردا میخوای بری شرکت.....
+:آره خب اونجا سر کارمه....
=:پس فردا بامن بیا...
+:باشه....
+:[داشتم میرفتم سمت اتاق جوهیون که جوهیون جلوم ظاهر شد... ]
ادامه دارد....
P14
ویو رسیدن به خونه دایی ا.ت ....
رسیدیم و سلام علیک کردیم بعد رفتی بشینیم که کوک اومد و بهم گفت...
=:ا.ت میشه یک لحظه بامن بیای؟....
+:باشه....
+[کوک اومد و دستمو گرفت بعد منو به سمت اتاقش برد]
=:ا.ت بگو اون دوتا دخترا چرا بهت سیلی زدن؟....
+:کوک چی میگی میدونی اون برای کی هست؟.....
=:برام مهم نیست فقط بگو کدومشون بهت سیلی زده....
+:کوک نمیخوای بیخیال شی نه اونا رو تو کراشن خب به من چه....
=:نه نمیخوام بیخیال شم.....
+:باشه بابا اصلا من تسلیم چوی ریا بود
=:دختره ی عوضی ......
+:کوک آروم باش.....
=:فردا میخوای بری شرکت.....
+:آره خب اونجا سر کارمه....
=:پس فردا بامن بیا...
+:باشه....
+:[داشتم میرفتم سمت اتاق جوهیون که جوهیون جلوم ظاهر شد... ]
ادامه دارد....
۳.۷k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.