عشق طلسم شده من
عشق طلسم شده من
یونگی: وقتی از خونه اومدم بیرون دلم براش تنگ شد همش دلم براش تنگ میشه من چم شده اون صحنه همش جلوش چشمامه اوووف خدایا اصلا نمیتونم روی کارم تمرکز کنم امروز کلی کار دارم
جیهوپ؛یونگی: توی این چند مدت
خیلی اطلاعات ازش گرفتم
یونگی:خب بگو تا بچه ها نیومدن
جیهوپ:کیومری معروف ب مانی اینو بهش میگفتن چون مثل دستگاه پول ساز میمونه
یونگی: مانی دستگاه پول ساز؟؟
جیهوپ: ننه باباش خیلی اینو به اینو اون میفروختن اونم یا معشوقه میشد یا کار میکرد ولی تاحالا کسی بهش دست نزده ی داداش بزرگ تر هم داشت ک کشته شد این بنده خدا ی روز خوش هم ندیده کل زنگیش با بدختی گذشت همیشه از دست باباش کتک میخورد از پنج سالگی توی خیابون ها گل و چیزای دیگه میفروخت یا میرقصید
ب سن بیشتری ک رسید ننه باباش اینو فروختن ولی وقتی ب شانزده سالگی ک رسید دیگه نفروختنش مثل اینکه ی کاری انجام دادن کسی بهشون اعتماد نداره حالا چیه نمیدونم
یونگی: ممنونم داداش
جیهوپ: وظیفه بود رئیس اومد
پاشید برید سر کارتون یونگی اهنگت کامل شده؟؟
یونگی: ی کوچولوش مونده
خوبه سریع تر کاملش کن
یونگی: بعد اینکه وارد استادیو شدم اداش رو در اوردم ک همه زدن زیر خنده
نخندید الان میاد کلم رو میکنه
کیم سان سو: اول باید بزار یونگی و کیومری عاشق هم بشن بعدش اگه بهش بگم بهتری چون هم یونگی شکست عشقی میخوره و هم عشقش رومیکشه
می یونگ: هی پسره بیخود پاشو بیا ناهار
کیم سان سو: دست می یونگرو کشیدم اوردمش تو کوبیدمش ب دیوار
چرا چرا با من همچین کاری میکنییی میدونی دوست دارم چرااا چراااا گلدون بغل دستم رو زدم شیکوندم
ولی اون اون خیلی ریلکس داشت نگام میکرد
می یونگ: ولی من عاشقت نیستم خودت خوب میدونی پس ولم کن از اولش هممیدونستم نباید بهت اعتماد کرد هلش دادم ک رف کنار بیا ناهار آقاجون ناراحت میشه
پارت هفدهم🖤🦄
یونگی: وقتی از خونه اومدم بیرون دلم براش تنگ شد همش دلم براش تنگ میشه من چم شده اون صحنه همش جلوش چشمامه اوووف خدایا اصلا نمیتونم روی کارم تمرکز کنم امروز کلی کار دارم
جیهوپ؛یونگی: توی این چند مدت
خیلی اطلاعات ازش گرفتم
یونگی:خب بگو تا بچه ها نیومدن
جیهوپ:کیومری معروف ب مانی اینو بهش میگفتن چون مثل دستگاه پول ساز میمونه
یونگی: مانی دستگاه پول ساز؟؟
جیهوپ: ننه باباش خیلی اینو به اینو اون میفروختن اونم یا معشوقه میشد یا کار میکرد ولی تاحالا کسی بهش دست نزده ی داداش بزرگ تر هم داشت ک کشته شد این بنده خدا ی روز خوش هم ندیده کل زنگیش با بدختی گذشت همیشه از دست باباش کتک میخورد از پنج سالگی توی خیابون ها گل و چیزای دیگه میفروخت یا میرقصید
ب سن بیشتری ک رسید ننه باباش اینو فروختن ولی وقتی ب شانزده سالگی ک رسید دیگه نفروختنش مثل اینکه ی کاری انجام دادن کسی بهشون اعتماد نداره حالا چیه نمیدونم
یونگی: ممنونم داداش
جیهوپ: وظیفه بود رئیس اومد
پاشید برید سر کارتون یونگی اهنگت کامل شده؟؟
یونگی: ی کوچولوش مونده
خوبه سریع تر کاملش کن
یونگی: بعد اینکه وارد استادیو شدم اداش رو در اوردم ک همه زدن زیر خنده
نخندید الان میاد کلم رو میکنه
کیم سان سو: اول باید بزار یونگی و کیومری عاشق هم بشن بعدش اگه بهش بگم بهتری چون هم یونگی شکست عشقی میخوره و هم عشقش رومیکشه
می یونگ: هی پسره بیخود پاشو بیا ناهار
کیم سان سو: دست می یونگرو کشیدم اوردمش تو کوبیدمش ب دیوار
چرا چرا با من همچین کاری میکنییی میدونی دوست دارم چرااا چراااا گلدون بغل دستم رو زدم شیکوندم
ولی اون اون خیلی ریلکس داشت نگام میکرد
می یونگ: ولی من عاشقت نیستم خودت خوب میدونی پس ولم کن از اولش هممیدونستم نباید بهت اعتماد کرد هلش دادم ک رف کنار بیا ناهار آقاجون ناراحت میشه
پارت هفدهم🖤🦄
۳۰.۹k
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.