black dream p22
" هیچی نگو ، سالن روبهرویی میری و منتظر میمونی تا بیام از این وضعت خوشم نمیاد " jk
از پاساژ خارج شد و نگاهی به سالن انداخت ، سالن آرایشی بود
وارد سالن شد و طولی نکشید که جئون هم اومد
زنی که اونجا ایستاده بود با دیدن جئون چشماش درخشید و سریع تعظیم کرد
" میخوام موهاش رو رنگ بزنید ، یه تتو هم روی دستش " jk
اون زن هم بی چون و چرا قبول کرد و مشغول کار شد
" طرح تتو چیه؟"
آستین لباسش رو کمی بالا زد و تتویی که میون اون همه تتو مخفی بود رو اشاره کرد
" اینو " jk
زن لبخندی زد و صندلی رو تنظیم کرد
"من نمیخوام تتو بزنم ، موهامم نمیخوام رنگ کنم" a,t
نگاه خنثی جئون روی صورتش گشت
" اینجا تو حق انتخاب نداری بار آخره میگم" jk
سکوت کرد چون آبروی خودشم واسش مهم بود
مشغول کار شدن و اونم سعی کرد آرامش خودش رو حفظ کنه و با بستن پلک هاش آروم به خواب رفت...
"بیدارشو دیرم شد"jk
با صدای عصبیش پلکاش و فاصله داد، فکر میکرر همش خوابه ولی نه
این واقعیت داره
خسته از روی صندلی بلند شد و کمی بدنش و کش و قوس داد
نگاهش به اینه افتاد ، "این منم؟ چقدر عوض شدم ؟ چرا انقدر تغییر کردم؟"
دقیقا مثل عروسک، همون قدر فانتزی و بامزه ....
توی ماشین نشست و توی مسیر حرفی نزد
از ماشین پیاده شد و در و باز کرد و سمت پارکینگ رفت
فکر میکرد همه رو میشناسه ، اما انگار در اشتباهه ؛ این مرد خیلی پیچیده اس نمیزاره بفهمه میون این همه شخصیت کدومش واقعیه
نیم نگاهی بهش انداخت و وارد خونه شد پیراهنش رو در آورد و شیشه مشروبی برداشت و روی کاناپه لش کرد
کنارش نشست ، چرا نتونه شرایط رو عوض کنه ؟
از پاساژ خارج شد و نگاهی به سالن انداخت ، سالن آرایشی بود
وارد سالن شد و طولی نکشید که جئون هم اومد
زنی که اونجا ایستاده بود با دیدن جئون چشماش درخشید و سریع تعظیم کرد
" میخوام موهاش رو رنگ بزنید ، یه تتو هم روی دستش " jk
اون زن هم بی چون و چرا قبول کرد و مشغول کار شد
" طرح تتو چیه؟"
آستین لباسش رو کمی بالا زد و تتویی که میون اون همه تتو مخفی بود رو اشاره کرد
" اینو " jk
زن لبخندی زد و صندلی رو تنظیم کرد
"من نمیخوام تتو بزنم ، موهامم نمیخوام رنگ کنم" a,t
نگاه خنثی جئون روی صورتش گشت
" اینجا تو حق انتخاب نداری بار آخره میگم" jk
سکوت کرد چون آبروی خودشم واسش مهم بود
مشغول کار شدن و اونم سعی کرد آرامش خودش رو حفظ کنه و با بستن پلک هاش آروم به خواب رفت...
"بیدارشو دیرم شد"jk
با صدای عصبیش پلکاش و فاصله داد، فکر میکرر همش خوابه ولی نه
این واقعیت داره
خسته از روی صندلی بلند شد و کمی بدنش و کش و قوس داد
نگاهش به اینه افتاد ، "این منم؟ چقدر عوض شدم ؟ چرا انقدر تغییر کردم؟"
دقیقا مثل عروسک، همون قدر فانتزی و بامزه ....
توی ماشین نشست و توی مسیر حرفی نزد
از ماشین پیاده شد و در و باز کرد و سمت پارکینگ رفت
فکر میکرد همه رو میشناسه ، اما انگار در اشتباهه ؛ این مرد خیلی پیچیده اس نمیزاره بفهمه میون این همه شخصیت کدومش واقعیه
نیم نگاهی بهش انداخت و وارد خونه شد پیراهنش رو در آورد و شیشه مشروبی برداشت و روی کاناپه لش کرد
کنارش نشست ، چرا نتونه شرایط رو عوض کنه ؟
۲۸.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.