ماه خونین پارت ۷
ماه خونین پارت ۷
پسر : سونی
ترسیدم برگشتم دیدم هیچ کس نبود سریع از اتاق اومدم بیرون رفتم پیش پسرا
نامجون : سونی خوبی چیزی شده
سونی : باید حرف بزنیم
پسرا : باشه
سونی : نامجون چرا من همش تو خونه صدای اواز یه پسرو میشنوم چرا هروقت صدای اواز میاد من وارد اون اتاق میشم در صورتی که دست خودم نیست دارین چیو از من مخفی میکنین هاااا
جیمین : نامجون بهتره دیگه بگی
نامجون : خب بببن سونیاون پسری که تو صداشو گوش میدی راستش .....
سونی : چییییی
نامجون : اون برادر ماست
سونی : م منظورت چیه
تهیونگ : کوک داره اواز میخونه
سونی : ی یعنی شنا یه برادر دیگه هم دارین چرا اینو به من نگفتین 🥺
نامجون اشک توی چشماش جمع شوه بود و بقیه هم خیلی ناراحت بودن
نامجون : دیکه بیشتر از این نمیتونیم چیزی بگیم ببخشید سونی 🥺
من رفتم تو اتاقم خیلی تعجب کرده بودم واقعا نمیدونم چی بگم رفتم کنار تراس که دوباره صدا اومد
پسر : سوونی
سونی : ت تو کی هستی جلو نیا برو عقب
پسر : باور کن من بهت اسیبی نمیرسونم
سونی : صبر کن ببینم تو همون پسره که جین در موردش میگفت نیستی
پسر : درسته من جانگ کوکم برادر اون شش پسر
سونی : امکان نداره ولی تو مرده بودی
کوک : من نمردم فقط جسم ندارم و ناپدید شدن
تهیونگ اومد تو اتاق
تهیونگ : سونی حالت خوبه
سونی : تهیونگ من میتونم برادرتو ببینم
تهیونگ : چی برادر منظورت چیه
سونی : من میتونم برادرتو ببینم باهاش حرف بزنم فهمیدی
تهیونگ : چ چییی کوک سونی اون الان کجاس
سونی : روبه روت وایساده
تهیونگ داشت اشک میریخت و رفت به پسرا خبر بده
کوک : ببینم اون تهیونگ بود
سونی : اره
کوک : چقدر بزرگ شده
سونی : یااااا مگه چند وقته همو ندیدین
کوک : ۱۲۰ سال (همون۲۰ سال )
سونی : چیییییییی
کوک : ما خوناشامیم
سونی : اها اره راستی چرا فقط من تورو میبینم
کوک : چون تو گردن بند مامانو داری
سونی : اینو مامانم موقع اومدن داد
کوک : پس هنور چیزی بهت نگفتن ها
سونی : مگه دیگه چی مونده که نگفته باشن
کوک : بیا فعلا بریم
وقتی از پله ها اومدم پایین نامجون با چشمای پر از اشکش بهم گفت
نامجون : س سونی خواهش میکنم بگو کوک کجاس 🥺
سونی : اینجا کنارم وایساده
نامجون : خواهشا اون گردن بندو بده
گردن بندو دادم به اونا همشون خوشحال بودن ولی حیف که نمیتونستن بقل کنن چون کوک روح بود داشتن وقتی گردن بندو در اوردم من کوک رو دیگه ندیدم و رفتم تو اتاقم داشتن در مورد اینکه چه چیزایی بهم گفتن یا نگفتن حرف میزدن منم رفتم یکم بخوابم
جیمین : وقتی با کوک حرف زدیم من گردن بندو رفتم و گذاشتم کنار تخت سونی واقعا کیوت قشنگ خوابیده بود یاد دیروز افتادم که تو اب اونو بوسیدم لباش چه طعم خوبی داشت و دوباره این کارو کردم اروم لباشو بوسیدم که بیدار شد ....
لایک کامنت جیگریا 💜💜💜💜💜
پسر : سونی
ترسیدم برگشتم دیدم هیچ کس نبود سریع از اتاق اومدم بیرون رفتم پیش پسرا
نامجون : سونی خوبی چیزی شده
سونی : باید حرف بزنیم
پسرا : باشه
سونی : نامجون چرا من همش تو خونه صدای اواز یه پسرو میشنوم چرا هروقت صدای اواز میاد من وارد اون اتاق میشم در صورتی که دست خودم نیست دارین چیو از من مخفی میکنین هاااا
جیمین : نامجون بهتره دیگه بگی
نامجون : خب بببن سونیاون پسری که تو صداشو گوش میدی راستش .....
سونی : چییییی
نامجون : اون برادر ماست
سونی : م منظورت چیه
تهیونگ : کوک داره اواز میخونه
سونی : ی یعنی شنا یه برادر دیگه هم دارین چرا اینو به من نگفتین 🥺
نامجون اشک توی چشماش جمع شوه بود و بقیه هم خیلی ناراحت بودن
نامجون : دیکه بیشتر از این نمیتونیم چیزی بگیم ببخشید سونی 🥺
من رفتم تو اتاقم خیلی تعجب کرده بودم واقعا نمیدونم چی بگم رفتم کنار تراس که دوباره صدا اومد
پسر : سوونی
سونی : ت تو کی هستی جلو نیا برو عقب
پسر : باور کن من بهت اسیبی نمیرسونم
سونی : صبر کن ببینم تو همون پسره که جین در موردش میگفت نیستی
پسر : درسته من جانگ کوکم برادر اون شش پسر
سونی : امکان نداره ولی تو مرده بودی
کوک : من نمردم فقط جسم ندارم و ناپدید شدن
تهیونگ اومد تو اتاق
تهیونگ : سونی حالت خوبه
سونی : تهیونگ من میتونم برادرتو ببینم
تهیونگ : چی برادر منظورت چیه
سونی : من میتونم برادرتو ببینم باهاش حرف بزنم فهمیدی
تهیونگ : چ چییی کوک سونی اون الان کجاس
سونی : روبه روت وایساده
تهیونگ داشت اشک میریخت و رفت به پسرا خبر بده
کوک : ببینم اون تهیونگ بود
سونی : اره
کوک : چقدر بزرگ شده
سونی : یااااا مگه چند وقته همو ندیدین
کوک : ۱۲۰ سال (همون۲۰ سال )
سونی : چیییییییی
کوک : ما خوناشامیم
سونی : اها اره راستی چرا فقط من تورو میبینم
کوک : چون تو گردن بند مامانو داری
سونی : اینو مامانم موقع اومدن داد
کوک : پس هنور چیزی بهت نگفتن ها
سونی : مگه دیگه چی مونده که نگفته باشن
کوک : بیا فعلا بریم
وقتی از پله ها اومدم پایین نامجون با چشمای پر از اشکش بهم گفت
نامجون : س سونی خواهش میکنم بگو کوک کجاس 🥺
سونی : اینجا کنارم وایساده
نامجون : خواهشا اون گردن بندو بده
گردن بندو دادم به اونا همشون خوشحال بودن ولی حیف که نمیتونستن بقل کنن چون کوک روح بود داشتن وقتی گردن بندو در اوردم من کوک رو دیگه ندیدم و رفتم تو اتاقم داشتن در مورد اینکه چه چیزایی بهم گفتن یا نگفتن حرف میزدن منم رفتم یکم بخوابم
جیمین : وقتی با کوک حرف زدیم من گردن بندو رفتم و گذاشتم کنار تخت سونی واقعا کیوت قشنگ خوابیده بود یاد دیروز افتادم که تو اب اونو بوسیدم لباش چه طعم خوبی داشت و دوباره این کارو کردم اروم لباشو بوسیدم که بیدار شد ....
لایک کامنت جیگریا 💜💜💜💜💜
۴۸.۷k
۱۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.