◂ روياي شيرين ∞ ◂ چانيول×بكهيون ∞
;با تحسین به عکساي مجله نگاه میکردم و توی دلم قربون صدقش میرفتم.
_ آیدل جذابم...
_ كاش میشد بتونم از نزدیک ببینمت...
آخرین تلاشامو برای رزرو کردن بلیط کنسرت انجام دادم، اما بی فایده بود.
کل بلیطا رزرو شده بودن و ظرفیتم تکمیل...
حس شکست میکردم و عصبی بودم...
به پوسترا و عکساش نگاه میکردم، با حسرتی که تمام وجودمو در حصار خودش گرفته بود..!
***
امروز روز کنسرتش بود، همه دوستا و رفیقام توی سالن جمع بودن، اما من نتونستم برم.
گوشیمو پرت کردم روی مبل و به صفحه سیاه و مظلوم تلویزیون که یه گوشه بود خیره شدم.
پولیورم و پوشیدم و از خونه زدم بیرون.
تمام بیلبوردای سطح شهر یه نفر و نشون میداد و اونم "پارک چانیول" بود؛ آيدل جذاب من...
هوا حسابی سرد شده بود با اين حال دلم نمیخواست برگردم خونه...
آهسته و قدم زنان آهنگ Tommorow شو زمزمه میکردم و کنسرتش و توی ذهنم تجسم..!
اون كنسرت چقدر میتونست با شکوه باشه..!!
لبخند تلخی زدم و دستامو زیر بغلم بردم تا شايد یکم گرم بشن.
خیابونا خلوت بودن و تک و توک ماشین رد میشد؛ هوا حسابی بارونی بود، درست مثل دلم..!
غمگین بود و دلش حسابی گرفته..
جلوی عکسی از چانیول ايستادم و اجزای صورتش، استایل منحصر به فردش و اون نگاه های گیراش رو از نظر گذروندم..
به سمت عکس خم شدم و بوسه ریزی روی صورتش گذاشتم، نمیدونم چقدر تو اون حالت مونده بودم که با شنيدن صدایی قلبم به سمت كف پاهام سقوط كرد.
+ وقتی خود واقعیش هست، چرا عکسشو میبوسی؟!
با ترس به فرد سیاه پوشی ک پشت سرم ایستاده بود نگاه میکردم، صدای ضربان قلبم انقدر بلند بود که توی مغزمم اکو میشد.
_ عامم... چيزههه...
با قدم هاي بلندش به سمتم اومد.
+ آیدل مورد علاقت امروز خوش درخشید..!چطور بود؟ تونستی ببینیش؟
_ اون همیشه میدرخشه! نه، شانس ديدنشو از دست دادم..
+چیی..؟! تو چطور طرفداری هستی که نتونستی به کنسرت ایدلت بری و به جاش داري عكسشو ميبوسي؟!
_ببخشید، من باید برم هوا سرده..!
با احساس معذب شدن راهمو کج کردم تا قدمي بردارم که مچ دستم وسط مرد سياه پوش اسير و كشيده شد.
+ تو همیشه عادت داری وسط حرف بقیه بزاری بری..؟! اگه بدونی من کیم، بازم وسط حرفم میزاری میری؟!
_ تمایلی ندارم بدونم مرد سیاهپوشی که نصف شبی ازم راجب ایدلم میپرسه چه كسیه !
سرشو انداخت پایین و با برداشتن ماسک از روي صورتش، نفسم بند اومد و قلبم تند زد طوري كه و هرلحظه ممکن بود بیفته بیرون..!
_ پ... پارک... پارک چانیول؟!
+ هنوزم تمایل نداری بدونی من کیم؟!
با چشمای درشت شده بهش نگاه میکردم. همون صورت بی نقص با پوست روشن و ابریشمی که حتی توی عکسشم قابل تشخیص بود..!
چشمای خاصي که همیشه برق شیطنت درونش موج میزد، اون صدای مردونه و خاص!
+ چيشد؟ تعجب کردی؟ ميفهمم.. یکم جنس اصلم با جنس عکسایی که توی خیابون میزارن فرق میکنه. خب آقا پسر.. میخای همینجوری با بهت بهم نگاه کنی؟! چیزی نمیخوای؟!
_ چی مثلا...؟!
+خببب... معمولا امضا يا عکس میگیرن يا اجازه میدم ب جای عکسم خودمو ببوسن..! هوم؟! کدوم یکیش؟!
دروغ بود اگه ميگفت رگه هاي شيطنتش برجسته نشدن و احساس خوبي به پسري كه تا چندلحظه قبل از اينكه بشناستش غمگين و حالا متعجب بود نداره.
صورتش رو به سمت جلو خم كرد و چشماشو بست.
+ خب این من در اختیار شما..
روي پنجه بلند شدم و بوسه کوتاهی روی گونه ـش نشوندم.
کمرشو صاف کرد.
+ خب دیگه.. هوا خیلی سرده بهتره بری خونه ممکنه سرما بخوری.
دستشو روی گونه های قرمز شده از سرمام کشید.
+ حیف این گونه های نرمت نیست که از سرما رنگ عوض کنن؟! ماشین داری؟!
_ نه..! پیاده اومدم.
+ میرسونمت.. بیا!
دستامو توی دستای مردونش قفل کرد و توی جیب پالتوی پشمیش جا داد و به سمت ماشینش رفت.
+ راستی نگفتي اسمت چیه..
_ بکیهون.. بیون بکیهون!
+ عااا اسمت درست مثل خودت كيوته..
+ تاحالا کسی بهت گفته بود چقدر نرمی؟!
_ نه!
+ خوبه.. پس من اولين نفريم كه بهت گفته.
لپم رو کشید و چشمکی زد..
از كارش خندم گرفت و شديد شدن ضربان قلبمو احساس كردم!
***
با صدای آزار دهنده آلارم گوشیم پلک هامو از هم باز کردم و به اطرافم چشم دوختم. با دیدن بلیط هایی که روی میز توالت بودن، کوبیده شدن حقیقت تلخ خواب شب گذشته به صورتم رو بهم یادآوری میکرد..!
دستی تو موهای بهم ریختم کشیدم و از تخت خواب جدا شدم.
به سمت یکی از عکساش که روی میز تحریرم بود رفتم و به چشمای خندونش نگاه کردم.
_دیگه قرار نیست فقط توی رویاهام باشی، این دفعه دیگه توی واقعیت هم میتونم ببینمت، مستر پارک چانیول..! :);
_ آیدل جذابم...
_ كاش میشد بتونم از نزدیک ببینمت...
آخرین تلاشامو برای رزرو کردن بلیط کنسرت انجام دادم، اما بی فایده بود.
کل بلیطا رزرو شده بودن و ظرفیتم تکمیل...
حس شکست میکردم و عصبی بودم...
به پوسترا و عکساش نگاه میکردم، با حسرتی که تمام وجودمو در حصار خودش گرفته بود..!
***
امروز روز کنسرتش بود، همه دوستا و رفیقام توی سالن جمع بودن، اما من نتونستم برم.
گوشیمو پرت کردم روی مبل و به صفحه سیاه و مظلوم تلویزیون که یه گوشه بود خیره شدم.
پولیورم و پوشیدم و از خونه زدم بیرون.
تمام بیلبوردای سطح شهر یه نفر و نشون میداد و اونم "پارک چانیول" بود؛ آيدل جذاب من...
هوا حسابی سرد شده بود با اين حال دلم نمیخواست برگردم خونه...
آهسته و قدم زنان آهنگ Tommorow شو زمزمه میکردم و کنسرتش و توی ذهنم تجسم..!
اون كنسرت چقدر میتونست با شکوه باشه..!!
لبخند تلخی زدم و دستامو زیر بغلم بردم تا شايد یکم گرم بشن.
خیابونا خلوت بودن و تک و توک ماشین رد میشد؛ هوا حسابی بارونی بود، درست مثل دلم..!
غمگین بود و دلش حسابی گرفته..
جلوی عکسی از چانیول ايستادم و اجزای صورتش، استایل منحصر به فردش و اون نگاه های گیراش رو از نظر گذروندم..
به سمت عکس خم شدم و بوسه ریزی روی صورتش گذاشتم، نمیدونم چقدر تو اون حالت مونده بودم که با شنيدن صدایی قلبم به سمت كف پاهام سقوط كرد.
+ وقتی خود واقعیش هست، چرا عکسشو میبوسی؟!
با ترس به فرد سیاه پوشی ک پشت سرم ایستاده بود نگاه میکردم، صدای ضربان قلبم انقدر بلند بود که توی مغزمم اکو میشد.
_ عامم... چيزههه...
با قدم هاي بلندش به سمتم اومد.
+ آیدل مورد علاقت امروز خوش درخشید..!چطور بود؟ تونستی ببینیش؟
_ اون همیشه میدرخشه! نه، شانس ديدنشو از دست دادم..
+چیی..؟! تو چطور طرفداری هستی که نتونستی به کنسرت ایدلت بری و به جاش داري عكسشو ميبوسي؟!
_ببخشید، من باید برم هوا سرده..!
با احساس معذب شدن راهمو کج کردم تا قدمي بردارم که مچ دستم وسط مرد سياه پوش اسير و كشيده شد.
+ تو همیشه عادت داری وسط حرف بقیه بزاری بری..؟! اگه بدونی من کیم، بازم وسط حرفم میزاری میری؟!
_ تمایلی ندارم بدونم مرد سیاهپوشی که نصف شبی ازم راجب ایدلم میپرسه چه كسیه !
سرشو انداخت پایین و با برداشتن ماسک از روي صورتش، نفسم بند اومد و قلبم تند زد طوري كه و هرلحظه ممکن بود بیفته بیرون..!
_ پ... پارک... پارک چانیول؟!
+ هنوزم تمایل نداری بدونی من کیم؟!
با چشمای درشت شده بهش نگاه میکردم. همون صورت بی نقص با پوست روشن و ابریشمی که حتی توی عکسشم قابل تشخیص بود..!
چشمای خاصي که همیشه برق شیطنت درونش موج میزد، اون صدای مردونه و خاص!
+ چيشد؟ تعجب کردی؟ ميفهمم.. یکم جنس اصلم با جنس عکسایی که توی خیابون میزارن فرق میکنه. خب آقا پسر.. میخای همینجوری با بهت بهم نگاه کنی؟! چیزی نمیخوای؟!
_ چی مثلا...؟!
+خببب... معمولا امضا يا عکس میگیرن يا اجازه میدم ب جای عکسم خودمو ببوسن..! هوم؟! کدوم یکیش؟!
دروغ بود اگه ميگفت رگه هاي شيطنتش برجسته نشدن و احساس خوبي به پسري كه تا چندلحظه قبل از اينكه بشناستش غمگين و حالا متعجب بود نداره.
صورتش رو به سمت جلو خم كرد و چشماشو بست.
+ خب این من در اختیار شما..
روي پنجه بلند شدم و بوسه کوتاهی روی گونه ـش نشوندم.
کمرشو صاف کرد.
+ خب دیگه.. هوا خیلی سرده بهتره بری خونه ممکنه سرما بخوری.
دستشو روی گونه های قرمز شده از سرمام کشید.
+ حیف این گونه های نرمت نیست که از سرما رنگ عوض کنن؟! ماشین داری؟!
_ نه..! پیاده اومدم.
+ میرسونمت.. بیا!
دستامو توی دستای مردونش قفل کرد و توی جیب پالتوی پشمیش جا داد و به سمت ماشینش رفت.
+ راستی نگفتي اسمت چیه..
_ بکیهون.. بیون بکیهون!
+ عااا اسمت درست مثل خودت كيوته..
+ تاحالا کسی بهت گفته بود چقدر نرمی؟!
_ نه!
+ خوبه.. پس من اولين نفريم كه بهت گفته.
لپم رو کشید و چشمکی زد..
از كارش خندم گرفت و شديد شدن ضربان قلبمو احساس كردم!
***
با صدای آزار دهنده آلارم گوشیم پلک هامو از هم باز کردم و به اطرافم چشم دوختم. با دیدن بلیط هایی که روی میز توالت بودن، کوبیده شدن حقیقت تلخ خواب شب گذشته به صورتم رو بهم یادآوری میکرد..!
دستی تو موهای بهم ریختم کشیدم و از تخت خواب جدا شدم.
به سمت یکی از عکساش که روی میز تحریرم بود رفتم و به چشمای خندونش نگاه کردم.
_دیگه قرار نیست فقط توی رویاهام باشی، این دفعه دیگه توی واقعیت هم میتونم ببینمت، مستر پارک چانیول..! :);
۱۹.۱k
۰۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.