پارت ۶۳
(پسرا آمدن داخل و همه سلام علیک کردن )
کوک ویو: بچه ها رو بردم بالا که با هم بازی کنن . بعدشم برگشتم پایین به یاد قدیما یه فیلم پلی کردیم تو تلویزیون نشستیم نگاه کردیم یهو حس کردم صدای آژیر آمبولانس میاد . اونم از طبقه بالا توی اتاق بازی . ( اره دیگه خیلی پولدار و ... هستن اتاق بازی جدا دارن ...)
اوووف بلند شدم رفتم ببینم چه خبره .
رفتم بالا در رو باز کردم دیدم اونطرف سه هو و سوهو سوار آمبولانس هستن با لباس های دکتری . یونجی هم با لباس پرنسسی پخش زمین شده چشماشو بسته تهکوکم بالای سرش الکی داره عر میزنه . سه جون و سویون ( دخترای هوپی ) هم چراغارو نگه داشتن ( از این چراغایی که سر صحنه فیلم برداری دارن )
سه رین و سه وو ( پسرای هوپی . دوتا دوقولو داره ) اون طرف میکروفن نگه داشتن . شت این یکی از همون میکروفن هیچای زاپاس منه. بستنش به دستهی جارو . جرررر. اونطرف هم جیهو دوربین رو نگه داشته و لی جان ( پسر آقای آگوست دی اعظم ) هم کلاه کارگردانی گذاشته سرش با یه میکروفن داره میگه صدا دوربین اکشن . بقیه هم که در نقش های مختلف عوامل پشت صحنه وایساده بودن .
مثلا میلا داشت ته یانو واسه سکانس بعدی مثلا گریمش میکرد. سوبین هم سوار یه ماشین دیگه جلوی یونجی وایساده بود مثلا تصادف کردن . اونطرف اتاق هم مین سوک و مین جی داشتن لباسا رو آماده میکردن . بقیه هم هر کدوم مشغول به کاری بودن . قشنگ صحنه ی فیلم برداری بود جرررر. گوشیمو در آوردم و یه چند دقیقا از کاروان فیلم گرفتم و بدون اینکه متوجه بشن از اتاق آمدم بیرون
فیلم رو بردم نشون بچه ها دادم ( به پسرا و زناشون نشون داد )
همشون هم ذوق میکردم هم میخندیدن . خلاصه یکم نشسته بودیم که یهو جیهو و لی جان ( اینا از همشون بزرگترن تقریبا ۸ سالشونه . )
آمدن از پله ها پایین . بقیه هم انگار ارتش ( ARMY ) پشت سرشون آمدن . دست جیهو ایپدش بود و دست لی جان هم کابل یو اس بی ( USB ) داشتیم با تعجب نگاهشون میکردیم . که یهو سوهو و سه هو و سومین و سوبین با لباس های رسمی عین بادیگاردا با عینک دودی روختن سرمون . عین نگهبانا شروع کردن کیشیک دادن و علامت دادن به جیهو اینا . اونا هم سمت سالن پارتی شتافتند .
خب دوزتان نویسنده ی عزیزتون صحبت میکنه :
آتی :
آهو اهم .... خب جیهو عین یه لیدر بچه ها رو راهنمایی میکرد و جالب این جاست که دقیقا برعکس بنگتن با اینکه تعدادشون خیلی بیشتر بود به حرف لیدرشون گوش میدادن.
خلاصه رفتم سمت سالن پارتی ۶ تا از بچه ها شروع کردن به چیدن صندلی ها به صورت سینما . دوتای دیگه هم داشتن شماره میزدم روی کاغذ و میچسبوند پشت صندلی ها
بقیه هم با کمک لی جان و یونجی میز پذیرایی رو با آب میوه و شکلات پر کردن جیهو هم داشت با ویدیو پروژکتور ور میرفتم که بتونه ایپدش رو کانکت بکنه . خلاصه کارا تموم شد و جیهو و یونجی و تهکوک رفتن بالا و شروع کردن به پرینت گرفتن بیلیط . یعنی جیهو پرینت میکرد یونجی کاغذ ها رو به اندازه ی مناسب میبرید و تهکوکم اسمارو روشن مینوشت . بعد که کارشون تموم شد برگه ها رو دادن دست چهار قولو ها.
.......................................
کوک ویو: بچه ها رو بردم بالا که با هم بازی کنن . بعدشم برگشتم پایین به یاد قدیما یه فیلم پلی کردیم تو تلویزیون نشستیم نگاه کردیم یهو حس کردم صدای آژیر آمبولانس میاد . اونم از طبقه بالا توی اتاق بازی . ( اره دیگه خیلی پولدار و ... هستن اتاق بازی جدا دارن ...)
اوووف بلند شدم رفتم ببینم چه خبره .
رفتم بالا در رو باز کردم دیدم اونطرف سه هو و سوهو سوار آمبولانس هستن با لباس های دکتری . یونجی هم با لباس پرنسسی پخش زمین شده چشماشو بسته تهکوکم بالای سرش الکی داره عر میزنه . سه جون و سویون ( دخترای هوپی ) هم چراغارو نگه داشتن ( از این چراغایی که سر صحنه فیلم برداری دارن )
سه رین و سه وو ( پسرای هوپی . دوتا دوقولو داره ) اون طرف میکروفن نگه داشتن . شت این یکی از همون میکروفن هیچای زاپاس منه. بستنش به دستهی جارو . جرررر. اونطرف هم جیهو دوربین رو نگه داشته و لی جان ( پسر آقای آگوست دی اعظم ) هم کلاه کارگردانی گذاشته سرش با یه میکروفن داره میگه صدا دوربین اکشن . بقیه هم که در نقش های مختلف عوامل پشت صحنه وایساده بودن .
مثلا میلا داشت ته یانو واسه سکانس بعدی مثلا گریمش میکرد. سوبین هم سوار یه ماشین دیگه جلوی یونجی وایساده بود مثلا تصادف کردن . اونطرف اتاق هم مین سوک و مین جی داشتن لباسا رو آماده میکردن . بقیه هم هر کدوم مشغول به کاری بودن . قشنگ صحنه ی فیلم برداری بود جرررر. گوشیمو در آوردم و یه چند دقیقا از کاروان فیلم گرفتم و بدون اینکه متوجه بشن از اتاق آمدم بیرون
فیلم رو بردم نشون بچه ها دادم ( به پسرا و زناشون نشون داد )
همشون هم ذوق میکردم هم میخندیدن . خلاصه یکم نشسته بودیم که یهو جیهو و لی جان ( اینا از همشون بزرگترن تقریبا ۸ سالشونه . )
آمدن از پله ها پایین . بقیه هم انگار ارتش ( ARMY ) پشت سرشون آمدن . دست جیهو ایپدش بود و دست لی جان هم کابل یو اس بی ( USB ) داشتیم با تعجب نگاهشون میکردیم . که یهو سوهو و سه هو و سومین و سوبین با لباس های رسمی عین بادیگاردا با عینک دودی روختن سرمون . عین نگهبانا شروع کردن کیشیک دادن و علامت دادن به جیهو اینا . اونا هم سمت سالن پارتی شتافتند .
خب دوزتان نویسنده ی عزیزتون صحبت میکنه :
آتی :
آهو اهم .... خب جیهو عین یه لیدر بچه ها رو راهنمایی میکرد و جالب این جاست که دقیقا برعکس بنگتن با اینکه تعدادشون خیلی بیشتر بود به حرف لیدرشون گوش میدادن.
خلاصه رفتم سمت سالن پارتی ۶ تا از بچه ها شروع کردن به چیدن صندلی ها به صورت سینما . دوتای دیگه هم داشتن شماره میزدم روی کاغذ و میچسبوند پشت صندلی ها
بقیه هم با کمک لی جان و یونجی میز پذیرایی رو با آب میوه و شکلات پر کردن جیهو هم داشت با ویدیو پروژکتور ور میرفتم که بتونه ایپدش رو کانکت بکنه . خلاصه کارا تموم شد و جیهو و یونجی و تهکوک رفتن بالا و شروع کردن به پرینت گرفتن بیلیط . یعنی جیهو پرینت میکرد یونجی کاغذ ها رو به اندازه ی مناسب میبرید و تهکوکم اسمارو روشن مینوشت . بعد که کارشون تموم شد برگه ها رو دادن دست چهار قولو ها.
.......................................
۶.۱k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.