قلدر جذاب پارت ۱۱ ( آخر ) ❤
+ یهو یه نفر از پشت بغلم کرد و سرشو برد تو گردنم با صداش فهمیدم کوکه .
_ بابت حرفایه مامانم ببخشید .
+ عیبی نداره.
_ اون نامادریمه واسه همین انقد عوضیه !
+ کوک واسه چی انقد بدجنسی ها ؟
کیه که از عذاب کشیدن دیگران لذت ببره؟
_ همش به بچگیم بستگی داره .
وقتی بچه بودم مامان بابام جدا شدن بابام جلو چشام مامانمو کشت بعدم با این زن ازدواج کرد این زن هم همش منو اذیت میکرد.
+ با حرفاش دلم واسش سوخت کوک هینا رو برد تو ماشینش تا راحت بخوابه تا کوک اومد منم رفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد بغضش ترکید و گریه میکرد منم گریه میکردم ....
_ ویولت ببخشید تروخدا کمکم کن خسته شدم ( گریه )
+ هیشش گریه نکن باشه ؟
منو کوک از بغل هم اومدیم بیرون اون سرش پایین بود منم دستامو دور صورتش قاب کردم و بوسیدمش خودش اول تعجب کرده بود ولی بعد کمرمو گرف و همراهیم کرد .
+ چند مین بعد جدا شدیم همونطور که پیشونیم به پیشونیش چسبیده بود لب زدم :
+ عاشقتم .
_ منم عاشقتم .
+ ولی پدرو مادرت چی ؟
_ بابام که فردا میمیره چون بیماری داره نامادریم هم فردا خودم میکشم .
+ مگه تو آدم هم میکشی؟
_ من بزرگترین مافیایه جهانم.
+ واقعااا ؟ ( ذوق )
_ آره. مگه مافیا هارو دوست داری ؟
+ عاشقشونم.
_ عاشقمی یا عاشقشونی ؟
+ عاشقتم حسود خان .
* پدر کوک فرداش مرد کوکم نامادریش رو کشت بعدم با ویولت ازدواج کرد و هینا روهم به فرزند خوندگی گرفتن .
* ۵ سال بعد *
+ کووووووووککککککک
_ بلهههههه
+ بیا کمک کن هیونجین رو ببریم حموم .
_ من ؟
+ نه من .
_ من بلد نیستم .
+ تو فقط بچه رو بگیر
_ ویولت چقد عجولی این بچه فقط ۴ ماهشه .
♡ مامان بابا من یه سوال موندم .
_ عه من میرم تو ریاضی کمک هینا کنم بای !
+ کوووووووککککک
{{{{{{{ پایان }}}}}}
و به خوبی و خوشی زندگی کردن ♡♡
_ بابت حرفایه مامانم ببخشید .
+ عیبی نداره.
_ اون نامادریمه واسه همین انقد عوضیه !
+ کوک واسه چی انقد بدجنسی ها ؟
کیه که از عذاب کشیدن دیگران لذت ببره؟
_ همش به بچگیم بستگی داره .
وقتی بچه بودم مامان بابام جدا شدن بابام جلو چشام مامانمو کشت بعدم با این زن ازدواج کرد این زن هم همش منو اذیت میکرد.
+ با حرفاش دلم واسش سوخت کوک هینا رو برد تو ماشینش تا راحت بخوابه تا کوک اومد منم رفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد بغضش ترکید و گریه میکرد منم گریه میکردم ....
_ ویولت ببخشید تروخدا کمکم کن خسته شدم ( گریه )
+ هیشش گریه نکن باشه ؟
منو کوک از بغل هم اومدیم بیرون اون سرش پایین بود منم دستامو دور صورتش قاب کردم و بوسیدمش خودش اول تعجب کرده بود ولی بعد کمرمو گرف و همراهیم کرد .
+ چند مین بعد جدا شدیم همونطور که پیشونیم به پیشونیش چسبیده بود لب زدم :
+ عاشقتم .
_ منم عاشقتم .
+ ولی پدرو مادرت چی ؟
_ بابام که فردا میمیره چون بیماری داره نامادریم هم فردا خودم میکشم .
+ مگه تو آدم هم میکشی؟
_ من بزرگترین مافیایه جهانم.
+ واقعااا ؟ ( ذوق )
_ آره. مگه مافیا هارو دوست داری ؟
+ عاشقشونم.
_ عاشقمی یا عاشقشونی ؟
+ عاشقتم حسود خان .
* پدر کوک فرداش مرد کوکم نامادریش رو کشت بعدم با ویولت ازدواج کرد و هینا روهم به فرزند خوندگی گرفتن .
* ۵ سال بعد *
+ کووووووووککککککک
_ بلهههههه
+ بیا کمک کن هیونجین رو ببریم حموم .
_ من ؟
+ نه من .
_ من بلد نیستم .
+ تو فقط بچه رو بگیر
_ ویولت چقد عجولی این بچه فقط ۴ ماهشه .
♡ مامان بابا من یه سوال موندم .
_ عه من میرم تو ریاضی کمک هینا کنم بای !
+ کوووووووککککک
{{{{{{{ پایان }}}}}}
و به خوبی و خوشی زندگی کردن ♡♡
۳.۵k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.