on the contrary part 1
فلش بک:۳ سال قبل
یجی
دستی به در زدم که نگهبانی دستشو دور مچم حلقه کرد،سر پایینم رو بالا آوردم و نگاهی عصبانی نثارش کردم،اما اون بدون تغییر حالتی تو صورتش گفت:
بدون وقت قبلی اجازه ی دیدن امپراطورو ندارید
پوزخندی زدم و گفتم:
وقت قبلی دارم!مورگانا کماندار ارشد شیطانین
میتونستم نگاه دست پاچه شو حس کنم:
میتونید...میتونید برید تو
در رو باز کردم و وارد شدم.پادشاه و ملکه ی فرشتگان روی دوتا تخت صندلی با چوب های نقره و رنگ های طلایی رنگ بینش نشسته بودن و فرزندانشون هم کنارشون روی همین صندلی ها.تعظیمی کردم و دستامو بالای سرم بردم:
سلام بر امپراطور فرشتگان.مورگانا کماندار ارشد شیاطین
امپراطور گفت:
- میدونی برای چی اینجایی؟
+بله.برای از بین بردن بازماندگان جنبش وزیر وو در سرزمینتون
-خوبه!ما بو ته اعتماد میکنیم مورگانا،و امیدواریم جوابمون خیانت نباشه
+اگر به چیزی پایبند باشم،نمیشکنمش قربان.درضمن،اینکار من برای پاکسازی دنیای نامیرایان از اون جنبشه،پس دست دوستی بین شیاطین و فرشتگان درنظر نگیریدش!
-خوبه،دخترم لینا اقامت گاهتو نشونت میده
دختری که موهاشو به صورت گوجه بالای سرش بسته بود و طره های جلویی موهاش رو ببیرون از اون دایره انداخته بود،به سمتم اومد:
بیا بریم
در تالار رو باز کرد و گفت:خب بهتره خودتو درست حسابی معرفی کنی،چون حدودا ۳ سال اینجا موندگاری
ابرومو بالا انداختم:۳ سال؟ چه خبرته؟
نمیتونستم واکنششو ببینم ،پشتش بهم بود برای همین شروع به کنارش قدم زدن کردم:خودت میدونی این ماموریت طولانیه دوشیزه ی شیاطین!
جلو خندمو گرفتم و گفتم:فکر نمیکردم شماعم مدت رمان ماموریتم رو بدونید!
پشت چشمی نازک کرد و گفت:جدی ؟ شاید ولیعهد نباشم ولی بازهم از امورات قصر خبر دارم.خودتو درست حسابی معرفی کن،منظورم اسم واقعی و ایناس
گفتم:هوانگ یجی،فرزند وسط خاندان شیاطین و کماندار ارشد سپاه شیاطین
گفت:لی ریوجین،فرزند وسط فرشتگان،فکر کنم رغیب تو توی کمانداری!
زهرخندی زدم: من رغیب ندارم لی
بی اهمیت به حرفم گفت: رسیدیم.این اقامتگاه توعه،اقامتگاه کنارت اقامتگاه ولیعهده،بغل ولیعهد اقامتگاه من وبغل من،برادر دوقلوم،شمشیر زن ارشد
گفتم: صبر کن ببینم،تو دوقلویی؟ قدرتاتو بگو!
گفت: به چه کار تو میاد؟
عصبی ردامو مچاله کردم:ریوجین،حرف بزن! قدرتای تو و برادرت چیه
گفت:من یخ و برفم،اونم آتش!
خندیدم:فکر کنم دوقلو های متضادتونو پیدا کردین!
گفت: کیان اونوقت که تو خبر داری و من ندارم؟
گفتم: خودمو و برادر دوقلوم،هان!
سرشو نزدیک صورتم کرد: حس رقابتم بهت بیشتر شد دوشیزه هوانگ!
صورتشو از صورتم فاصله داد: مراسم معارفه با قصر برای ساعت ۵ بعد از ظهر توی تالارآرزوعه،دیر نکن،توت فرنگی!
____
نکات این پارت:
¹هرکی یه اسم مخصوص به جنگ و سلطنت خودشو داره،مثل مورگانا و لینا
²هرکسی یه قدرت درونی داره که بیشتر قدرت هاش از اون منبع میگیره
³در افسانه پیش بینی شده دوقلوهایی به جهان نامیرایان میان که کاملا مخالف همن،برای همین یجی این حرفارو زد
⁴فرزند ارشد ولیهعد هر خاندانه.ولی توی خاندان فرشتگان،فرزندان اول که لینو و ریوجین بودن علاقه ای به سلطنت نداشتن،فلیکس هم به عنوان تنها فرزند به عنوان ولیهعد انتخاب میشه.البتهذکه اونم علاقه ای بهش نداره
یجی
دستی به در زدم که نگهبانی دستشو دور مچم حلقه کرد،سر پایینم رو بالا آوردم و نگاهی عصبانی نثارش کردم،اما اون بدون تغییر حالتی تو صورتش گفت:
بدون وقت قبلی اجازه ی دیدن امپراطورو ندارید
پوزخندی زدم و گفتم:
وقت قبلی دارم!مورگانا کماندار ارشد شیطانین
میتونستم نگاه دست پاچه شو حس کنم:
میتونید...میتونید برید تو
در رو باز کردم و وارد شدم.پادشاه و ملکه ی فرشتگان روی دوتا تخت صندلی با چوب های نقره و رنگ های طلایی رنگ بینش نشسته بودن و فرزندانشون هم کنارشون روی همین صندلی ها.تعظیمی کردم و دستامو بالای سرم بردم:
سلام بر امپراطور فرشتگان.مورگانا کماندار ارشد شیاطین
امپراطور گفت:
- میدونی برای چی اینجایی؟
+بله.برای از بین بردن بازماندگان جنبش وزیر وو در سرزمینتون
-خوبه!ما بو ته اعتماد میکنیم مورگانا،و امیدواریم جوابمون خیانت نباشه
+اگر به چیزی پایبند باشم،نمیشکنمش قربان.درضمن،اینکار من برای پاکسازی دنیای نامیرایان از اون جنبشه،پس دست دوستی بین شیاطین و فرشتگان درنظر نگیریدش!
-خوبه،دخترم لینا اقامت گاهتو نشونت میده
دختری که موهاشو به صورت گوجه بالای سرش بسته بود و طره های جلویی موهاش رو ببیرون از اون دایره انداخته بود،به سمتم اومد:
بیا بریم
در تالار رو باز کرد و گفت:خب بهتره خودتو درست حسابی معرفی کنی،چون حدودا ۳ سال اینجا موندگاری
ابرومو بالا انداختم:۳ سال؟ چه خبرته؟
نمیتونستم واکنششو ببینم ،پشتش بهم بود برای همین شروع به کنارش قدم زدن کردم:خودت میدونی این ماموریت طولانیه دوشیزه ی شیاطین!
جلو خندمو گرفتم و گفتم:فکر نمیکردم شماعم مدت رمان ماموریتم رو بدونید!
پشت چشمی نازک کرد و گفت:جدی ؟ شاید ولیعهد نباشم ولی بازهم از امورات قصر خبر دارم.خودتو درست حسابی معرفی کن،منظورم اسم واقعی و ایناس
گفتم:هوانگ یجی،فرزند وسط خاندان شیاطین و کماندار ارشد سپاه شیاطین
گفت:لی ریوجین،فرزند وسط فرشتگان،فکر کنم رغیب تو توی کمانداری!
زهرخندی زدم: من رغیب ندارم لی
بی اهمیت به حرفم گفت: رسیدیم.این اقامتگاه توعه،اقامتگاه کنارت اقامتگاه ولیعهده،بغل ولیعهد اقامتگاه من وبغل من،برادر دوقلوم،شمشیر زن ارشد
گفتم: صبر کن ببینم،تو دوقلویی؟ قدرتاتو بگو!
گفت: به چه کار تو میاد؟
عصبی ردامو مچاله کردم:ریوجین،حرف بزن! قدرتای تو و برادرت چیه
گفت:من یخ و برفم،اونم آتش!
خندیدم:فکر کنم دوقلو های متضادتونو پیدا کردین!
گفت: کیان اونوقت که تو خبر داری و من ندارم؟
گفتم: خودمو و برادر دوقلوم،هان!
سرشو نزدیک صورتم کرد: حس رقابتم بهت بیشتر شد دوشیزه هوانگ!
صورتشو از صورتم فاصله داد: مراسم معارفه با قصر برای ساعت ۵ بعد از ظهر توی تالارآرزوعه،دیر نکن،توت فرنگی!
____
نکات این پارت:
¹هرکی یه اسم مخصوص به جنگ و سلطنت خودشو داره،مثل مورگانا و لینا
²هرکسی یه قدرت درونی داره که بیشتر قدرت هاش از اون منبع میگیره
³در افسانه پیش بینی شده دوقلوهایی به جهان نامیرایان میان که کاملا مخالف همن،برای همین یجی این حرفارو زد
⁴فرزند ارشد ولیهعد هر خاندانه.ولی توی خاندان فرشتگان،فرزندان اول که لینو و ریوجین بودن علاقه ای به سلطنت نداشتن،فلیکس هم به عنوان تنها فرزند به عنوان ولیهعد انتخاب میشه.البتهذکه اونم علاقه ای بهش نداره
۵۲۷
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.