پارت ۲۵
پارت۲۵
تهیونگ: چیهههه ؟؟؟چرا داد میزنیی؟تو کی هستی که سر من داد میزنی ها ؟؟؟به چه جرئتی ؟؟؟حالا تا باهات بازی کردیم پرو شدید؟؟
دختره ی هرزه دیگه سر من داد نزن فهمیدی وگرنه میزنم تو دهنت
اریکا:.......(خیلی دلم شکست البته از اینا همچین کار هایی بر میاد چشام پر اشک شده بود و بغض کرده بودم ولی بغضمو قورت دادمو و خیلی جدی گفتم از این به بعد با دوست من یا خودم بد رفتاری یا داد بزنی تو دهنی که هیچی یه کاری میکنم که خون بالا بیاری فهمیدی؟؟ (با داد)
تهیونگ: .........
فیلیکس : خیلی تهیونگ بد حرف زد ولی اریکا هم کم نیاورد بخاطر همینه که ازش خوشم میاد
جویی: تهیونگ....تهیونگ ....این دختره ی نکبتو ولش کن از یه مارمولک که کاری بر نمیاد ههههه
اریکا: کارایی که باهات کردمو یادت نرفته که ؟؟؟نه؟؟ میخوای یاداوری کنم؟؟؟
مثلا وقتی دستتو میخواستم بشکونم ......
جویی: ولی نشکوندی
جیهیو: باز بال دراورد ....دختره ب خر میخوام دهنشو صاف کنم نفهم خررر
اریکا: کاری نداره این دفعه میشکونمش
یه قدم رفتم جلو
رفت عقب یهو جونگ کوک اومد جلوش
اربکا: اوووو اقای جئون جونگ کوکم اومدن
از این به بعد به دوستت و این دختره ی نفهم بگو واسه ی منو جیهیو خط و نشون نکشن وگرنه اتفاق بدی براشون میفته
جونگ کوک : منم برای اخرین بار میگم به من دستور نده
اریکا: دستور نیست تحدیده
جونگ کوک: اها الان خوشم اومد منم خوشم میاد از این تحدیدا میخوام ببینم چیکار میخوای بکنی
جیهیو: اریکا بیا بریم
نیومد میخواست ادامه بده که دستشو محکم گرفتمو بردم تو کلاس و درو بستم
اریکا: پوفففف دلم میخواست حالشونو بگیرم چرا نذاشتی ؟؟؟
جیهیو: اریکا ما باید از این مدرسه بریم من دیگه نمیتونم اینا هر کاری از دستشون بر میاد ممکنه بخاطر خودشون مارم بکشن
اریکا: اوففف اوفف باشهههه باشههه بریم بعدا بهمون بگن ترسو چون همه ی حرفایی که زدم دروغ میشع
جیهیو: نخیررر نه ترسو میشیم نه بزدل فهمیدی؟؟
اریکا: یعنی چی ؟؟؟
جیهیو: یعنی اینکه _________________________________
جویی: ایششش دحتره ی نچسب اومد
جونگ کوک : نگاه اریکا کردم خیلی خونسرد بود انگار خوشحالم بود ولی چرااا؟؟
تهیونگ: جیهیو رو نگاه کردم وای چقدر این دختر جذابه اخه
جویی: هویی شما دو تا کجایین ؟؟؟
جونگ کوک و تهیونگ: به توچه دختره ی خر
جویی: پس چرا نجاتم دادی کپک
جونگ کوک: وگرنه میمردی
تهیونگ: کوک بیا بریم با این دختره ی خر حرف نزن
جویی : اره برو تهیونگ اقا اگه اون دختره جیهیو بفهمه من قبلا دوست دخترت بودم ،ببینم بازم دوست داره یا نه ؟؟
تهیونگ: تو گوه میخوری بگی فهمیدی ؟؟
جویی: میخوای چیکار کنی مثلا اگه بگم چی میشه
تهیونگ: وگرنه ......
یهو مدیر مدرسه اومد و پشت بلندگو سلام کردو همه احترام گذاشتیم و گفت خب ببینید دو تا از دوستانتان دارن از این مدرسه میرن لطفا گروهاتونو دوباره دسته بندی کنید تا گروه ها همه یکسان باشند
جونگ کوک و تهیونگ:چییی؟؟؟ نههه
بدو
دوییدن سمت کلاس محکم درباز کردن و اومدن تو ما هم نشسته بودیمو گوشی دستمون بود
جونگ کوک: یعنی شماها نمیرید ؟؟؟
اریکا و جیهیو: کجاا ؟؟ اممم از مدرسه؟؟
تهیونگ: اره
اریکا: اخ دوست داشتی بریم
ولی خب باید بگیم که نه ما نمیریم هه فکر کنم ناراحت شدی
جیهیو: اره ما نمیریم کسای دیگه ای قراره برن
جونگ کوک و تهیونگ: به هم نگاه کردیمو گفتیم کی ؟؟؟
جویی: ما
برگشتیم و نگاهشون کردیم جویی و دیانا بودن
اونا چرا دارن میرن ؟؟
جیهیو: نمیدونم بنظرت چرا دارن میرن
تهیونگ: چیهههه ؟؟؟چرا داد میزنیی؟تو کی هستی که سر من داد میزنی ها ؟؟؟به چه جرئتی ؟؟؟حالا تا باهات بازی کردیم پرو شدید؟؟
دختره ی هرزه دیگه سر من داد نزن فهمیدی وگرنه میزنم تو دهنت
اریکا:.......(خیلی دلم شکست البته از اینا همچین کار هایی بر میاد چشام پر اشک شده بود و بغض کرده بودم ولی بغضمو قورت دادمو و خیلی جدی گفتم از این به بعد با دوست من یا خودم بد رفتاری یا داد بزنی تو دهنی که هیچی یه کاری میکنم که خون بالا بیاری فهمیدی؟؟ (با داد)
تهیونگ: .........
فیلیکس : خیلی تهیونگ بد حرف زد ولی اریکا هم کم نیاورد بخاطر همینه که ازش خوشم میاد
جویی: تهیونگ....تهیونگ ....این دختره ی نکبتو ولش کن از یه مارمولک که کاری بر نمیاد ههههه
اریکا: کارایی که باهات کردمو یادت نرفته که ؟؟؟نه؟؟ میخوای یاداوری کنم؟؟؟
مثلا وقتی دستتو میخواستم بشکونم ......
جویی: ولی نشکوندی
جیهیو: باز بال دراورد ....دختره ب خر میخوام دهنشو صاف کنم نفهم خررر
اریکا: کاری نداره این دفعه میشکونمش
یه قدم رفتم جلو
رفت عقب یهو جونگ کوک اومد جلوش
اربکا: اوووو اقای جئون جونگ کوکم اومدن
از این به بعد به دوستت و این دختره ی نفهم بگو واسه ی منو جیهیو خط و نشون نکشن وگرنه اتفاق بدی براشون میفته
جونگ کوک : منم برای اخرین بار میگم به من دستور نده
اریکا: دستور نیست تحدیده
جونگ کوک: اها الان خوشم اومد منم خوشم میاد از این تحدیدا میخوام ببینم چیکار میخوای بکنی
جیهیو: اریکا بیا بریم
نیومد میخواست ادامه بده که دستشو محکم گرفتمو بردم تو کلاس و درو بستم
اریکا: پوفففف دلم میخواست حالشونو بگیرم چرا نذاشتی ؟؟؟
جیهیو: اریکا ما باید از این مدرسه بریم من دیگه نمیتونم اینا هر کاری از دستشون بر میاد ممکنه بخاطر خودشون مارم بکشن
اریکا: اوففف اوفف باشهههه باشههه بریم بعدا بهمون بگن ترسو چون همه ی حرفایی که زدم دروغ میشع
جیهیو: نخیررر نه ترسو میشیم نه بزدل فهمیدی؟؟
اریکا: یعنی چی ؟؟؟
جیهیو: یعنی اینکه _________________________________
جویی: ایششش دحتره ی نچسب اومد
جونگ کوک : نگاه اریکا کردم خیلی خونسرد بود انگار خوشحالم بود ولی چرااا؟؟
تهیونگ: جیهیو رو نگاه کردم وای چقدر این دختر جذابه اخه
جویی: هویی شما دو تا کجایین ؟؟؟
جونگ کوک و تهیونگ: به توچه دختره ی خر
جویی: پس چرا نجاتم دادی کپک
جونگ کوک: وگرنه میمردی
تهیونگ: کوک بیا بریم با این دختره ی خر حرف نزن
جویی : اره برو تهیونگ اقا اگه اون دختره جیهیو بفهمه من قبلا دوست دخترت بودم ،ببینم بازم دوست داره یا نه ؟؟
تهیونگ: تو گوه میخوری بگی فهمیدی ؟؟
جویی: میخوای چیکار کنی مثلا اگه بگم چی میشه
تهیونگ: وگرنه ......
یهو مدیر مدرسه اومد و پشت بلندگو سلام کردو همه احترام گذاشتیم و گفت خب ببینید دو تا از دوستانتان دارن از این مدرسه میرن لطفا گروهاتونو دوباره دسته بندی کنید تا گروه ها همه یکسان باشند
جونگ کوک و تهیونگ:چییی؟؟؟ نههه
بدو
دوییدن سمت کلاس محکم درباز کردن و اومدن تو ما هم نشسته بودیمو گوشی دستمون بود
جونگ کوک: یعنی شماها نمیرید ؟؟؟
اریکا و جیهیو: کجاا ؟؟ اممم از مدرسه؟؟
تهیونگ: اره
اریکا: اخ دوست داشتی بریم
ولی خب باید بگیم که نه ما نمیریم هه فکر کنم ناراحت شدی
جیهیو: اره ما نمیریم کسای دیگه ای قراره برن
جونگ کوک و تهیونگ: به هم نگاه کردیمو گفتیم کی ؟؟؟
جویی: ما
برگشتیم و نگاهشون کردیم جویی و دیانا بودن
اونا چرا دارن میرن ؟؟
جیهیو: نمیدونم بنظرت چرا دارن میرن
۵۰.۱k
۳۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.