عشق جوانه زده 🌱 در نفرت 🥀🍁🌾
#PaRt_4
"
Katrin
صدای شلیک آمد ولی ما که شلیک نکردیم وایسا این صدای هفت تیر بود
&آماده باشید بهمون حمله شده
_سرورم بیاید از اینجا بریم شما در خطرین
&خفه شو مایکل افرادم برن اونجا و جون بدن ولی من مثل یه موش ترسو فرار کنم هرگز
_اما سرورم
&ساکت باش و همراهم بجنگ این یه دستوره
_چشم سرورم دستورتون رو اطاعت میکنم ....... همه آماده باش ،حالت دفاعی بگیرید ،حمله
teahyung
آره پادشاهشون عوض شده ولی یه زن داره پادشاهی میکنه واقعا که جالبه
+نامجون اطلاعات این دختر رو برام در بیار
🐨چشم .........کاترین سالواتور ولی اسم کاملش کاترین سینیور سندیگو سالواتوره اون از خانواده ی اشرافی بریتانیا و همچنین رئیس جدید سازمان سایه ها اون25سال سن داره و هنوز مجرده و به هنر های رزمی بروز و کهن ماهره ،کسیهم تا الان بهتر از اون این هنر هارو یاد نگرفته ، عاشق رنگ سیاه و بوی خون رو دوست داره
+جالب شد صورتش رو نمیبینم
🐰اونا از جادو ی سیاه استفاده میکنم یادت رفته برادر
+هر کدومشون رو که میتونید به اسارت بکشید و برام بیارید اما زن....
حرفم با حس سوزش توی بازوی دست چپم نصفه موند به دستم که نگاه کردم چاقو خورده بودم به جلوم نگاه کردم کاترین بهم چاقو ی آغشته به سم زده بود چاقو رو بیرون کشیدم که با پوزخندش مواجه شدم بهش تیر زدم که توجه دو مرد بهش جلب شد
_نههه
+خداحافظ ملکه (پوزخند )
katrin
مایک من و بلندم کرد و بردم یه جای امن (برادر دومی کاترین که با مایکل دوقولوعه)
_همین جا باشید ملکه ی من قول میدم زود برگردم
&م.مایکل
_بله ملکه ی من
&ل.لطفا یه بار من و خواهر صدا کن
_.....
&ل.لطفا (در حال بستن چشم هایش )
_ابجی نه چشمات رو نبند خواهر کوچولوی من لطفاً
& ب.باشه سعی میکنم
وقتی من و خواهر صدا کرد ذوقی من و در بر گرفت خیلی دلم میخواست که بخوابم
ولی بخاطر سرزمینم هم شده نباید بخوابم
Ma ik
وقتی صدای کاترین آمد قلبم خورد شد درسته من باهاش خیلی سرد رفتار میکنم ولی از ته دل دوسش دارم و نمیخوام که آسیب ببینه
بردمش پشت ماشین گذاشتمش هوا سرد بود و اون دختر ی لجباز لباس گرم نپوشیده بود قطعاً سردش میشه ولی الان جونش مهم تره
پرش زمانی
katrin
سردم بود به زور چشمام رو باز نگه داشته بودم دست و دلم رو حس نمیکردم پهلوم تیر میکشید و بدنم بیشتر جاهاش درد میکرد
(فلش بک )
وقتی مایک من و آورد توی ماشین یه نفر من و پیدا کرد جزو سازمان ما نبود من و برد اون طرف تر و شروع کرد به ضربه زدن به بدنم آنقدر بدنم درد گرفته بود که می خواستم بدنم رو تیکه تیکه کنم به زور خودم رو به سمت ماشین رسوندن و به اون تیکه دادم چون بین ماشینا بودم پیدام نمیکردم
"
Katrin
صدای شلیک آمد ولی ما که شلیک نکردیم وایسا این صدای هفت تیر بود
&آماده باشید بهمون حمله شده
_سرورم بیاید از اینجا بریم شما در خطرین
&خفه شو مایکل افرادم برن اونجا و جون بدن ولی من مثل یه موش ترسو فرار کنم هرگز
_اما سرورم
&ساکت باش و همراهم بجنگ این یه دستوره
_چشم سرورم دستورتون رو اطاعت میکنم ....... همه آماده باش ،حالت دفاعی بگیرید ،حمله
teahyung
آره پادشاهشون عوض شده ولی یه زن داره پادشاهی میکنه واقعا که جالبه
+نامجون اطلاعات این دختر رو برام در بیار
🐨چشم .........کاترین سالواتور ولی اسم کاملش کاترین سینیور سندیگو سالواتوره اون از خانواده ی اشرافی بریتانیا و همچنین رئیس جدید سازمان سایه ها اون25سال سن داره و هنوز مجرده و به هنر های رزمی بروز و کهن ماهره ،کسیهم تا الان بهتر از اون این هنر هارو یاد نگرفته ، عاشق رنگ سیاه و بوی خون رو دوست داره
+جالب شد صورتش رو نمیبینم
🐰اونا از جادو ی سیاه استفاده میکنم یادت رفته برادر
+هر کدومشون رو که میتونید به اسارت بکشید و برام بیارید اما زن....
حرفم با حس سوزش توی بازوی دست چپم نصفه موند به دستم که نگاه کردم چاقو خورده بودم به جلوم نگاه کردم کاترین بهم چاقو ی آغشته به سم زده بود چاقو رو بیرون کشیدم که با پوزخندش مواجه شدم بهش تیر زدم که توجه دو مرد بهش جلب شد
_نههه
+خداحافظ ملکه (پوزخند )
katrin
مایک من و بلندم کرد و بردم یه جای امن (برادر دومی کاترین که با مایکل دوقولوعه)
_همین جا باشید ملکه ی من قول میدم زود برگردم
&م.مایکل
_بله ملکه ی من
&ل.لطفا یه بار من و خواهر صدا کن
_.....
&ل.لطفا (در حال بستن چشم هایش )
_ابجی نه چشمات رو نبند خواهر کوچولوی من لطفاً
& ب.باشه سعی میکنم
وقتی من و خواهر صدا کرد ذوقی من و در بر گرفت خیلی دلم میخواست که بخوابم
ولی بخاطر سرزمینم هم شده نباید بخوابم
Ma ik
وقتی صدای کاترین آمد قلبم خورد شد درسته من باهاش خیلی سرد رفتار میکنم ولی از ته دل دوسش دارم و نمیخوام که آسیب ببینه
بردمش پشت ماشین گذاشتمش هوا سرد بود و اون دختر ی لجباز لباس گرم نپوشیده بود قطعاً سردش میشه ولی الان جونش مهم تره
پرش زمانی
katrin
سردم بود به زور چشمام رو باز نگه داشته بودم دست و دلم رو حس نمیکردم پهلوم تیر میکشید و بدنم بیشتر جاهاش درد میکرد
(فلش بک )
وقتی مایک من و آورد توی ماشین یه نفر من و پیدا کرد جزو سازمان ما نبود من و برد اون طرف تر و شروع کرد به ضربه زدن به بدنم آنقدر بدنم درد گرفته بود که می خواستم بدنم رو تیکه تیکه کنم به زور خودم رو به سمت ماشین رسوندن و به اون تیکه دادم چون بین ماشینا بودم پیدام نمیکردم
۵.۰k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.