◉چܝ̇ߺـܥ ܝ݆ߺـߊ ܝ ࡅ߳ـے◉
◉چܝ̇ߺـܥܝ݆ߺـߊܝࡅ߳ـے◉
◉ܩܢܚــߊܢ̣ـܦ̈ــہܟܿـیߊܢ̣ــوܝ̇ߺـے◉
part¹
پرچم های سفید توی دستای دختر تقریبا لخت روبهروش تکون میخوردن
با صدای شلیک شروع پدال گازو تا کف ماشین برد.
از ماشین رقیبش کمی جلوتر بود و این بهش احساس غرور میداد،بدون اتلاف وقت دنده عوض میکرد و سرعت بوگاتی خاکستری رو بیشتر میکرد
و صدای ماشین به موسیقی زندگی تبدیل میشود موسیقی زیبایی رو براش به وجود اورده بود...موسیقی ای که عاشقش بود و حاضر بود براش جون بده
با دیدن خط پایان شتاب گرفت و بار دیگه برنده ی مسابقه ی خیابونی شد
او به سمت تماشاگران میرود، دستانش را بالا میآورد و با یک لبخند مغرورانه، قدرت و تسلطش را به رخ میکشد. در این لحظه، اوتنهابرنده یک مسابقه نیست، بلکه قهرمان خیابانهاست. تک تک تماشاگران، مانند رنگهای مختلفی در یک تابلو، با شور و شوق به او نگاه میکنند. او قدرتی در خود دارد که میتواند روحها را به پرواز درآورد و دلها را با سرعتی که هیچکس نمیتواند تصور کند، به تپش بیندازد.
ترمز دستی رو کشید و با چرخ های تازه دایره های حیرت انگیزی روی جاده به وجود اورد
فرمون توی دستاش میلغزید و مهارتشو به رخ تمام تماشاگران که به پنجاه نفر هم نمیریسیدن میکشید.
گوشه ی خیابون پارک کرد و به سمت طرفدار هاش با لبخندی جذاب و مغرورانه رفت
دستاشو برای ساکت کردن جمعیت بالا اورد
"هیولای خیابون کیه؟"
او نه تنها یک راننده، بلکه یک هنرمند است که با هر پیچ و خم جاده، نقاشی جدیدی از احساسات و هیجان را بر زندگیاش ترسیم میکند. دختران و پسران جوان، با شور و شوقی که از قلبهایشان میجوشد، نامش را فریاد میزنند. ▪︎پارک جیمین!▪︎ این نام به یک سرود تبدیل شده است، سرودی که در آن عشق به سرعت و آزادی جاری است
◉ܩܢܚــߊܢ̣ـܦ̈ــہܟܿـیߊܢ̣ــوܝ̇ߺـے◉
part¹
پرچم های سفید توی دستای دختر تقریبا لخت روبهروش تکون میخوردن
با صدای شلیک شروع پدال گازو تا کف ماشین برد.
از ماشین رقیبش کمی جلوتر بود و این بهش احساس غرور میداد،بدون اتلاف وقت دنده عوض میکرد و سرعت بوگاتی خاکستری رو بیشتر میکرد
و صدای ماشین به موسیقی زندگی تبدیل میشود موسیقی زیبایی رو براش به وجود اورده بود...موسیقی ای که عاشقش بود و حاضر بود براش جون بده
با دیدن خط پایان شتاب گرفت و بار دیگه برنده ی مسابقه ی خیابونی شد
او به سمت تماشاگران میرود، دستانش را بالا میآورد و با یک لبخند مغرورانه، قدرت و تسلطش را به رخ میکشد. در این لحظه، اوتنهابرنده یک مسابقه نیست، بلکه قهرمان خیابانهاست. تک تک تماشاگران، مانند رنگهای مختلفی در یک تابلو، با شور و شوق به او نگاه میکنند. او قدرتی در خود دارد که میتواند روحها را به پرواز درآورد و دلها را با سرعتی که هیچکس نمیتواند تصور کند، به تپش بیندازد.
ترمز دستی رو کشید و با چرخ های تازه دایره های حیرت انگیزی روی جاده به وجود اورد
فرمون توی دستاش میلغزید و مهارتشو به رخ تمام تماشاگران که به پنجاه نفر هم نمیریسیدن میکشید.
گوشه ی خیابون پارک کرد و به سمت طرفدار هاش با لبخندی جذاب و مغرورانه رفت
دستاشو برای ساکت کردن جمعیت بالا اورد
"هیولای خیابون کیه؟"
او نه تنها یک راننده، بلکه یک هنرمند است که با هر پیچ و خم جاده، نقاشی جدیدی از احساسات و هیجان را بر زندگیاش ترسیم میکند. دختران و پسران جوان، با شور و شوقی که از قلبهایشان میجوشد، نامش را فریاد میزنند. ▪︎پارک جیمین!▪︎ این نام به یک سرود تبدیل شده است، سرودی که در آن عشق به سرعت و آزادی جاری است
۱.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳