p6
فردا شب شد رفتیم همون مهمونیه من یه لباس خوب پوشیدم و با جونگ کوک رفتیم بعد از قضیه دیشب دیگه هیچ حرفی بینمون زده نشد نگاش کردم بی توجه بود نسبت بهم رسیدیم پیاده شدیم وارد مهمونی شدیم به صاحب مهمونی احوال پرسی کردیم چشش بهم بود در صورتی که دوست دخترش کنارش بود من:اسم من جیسوعه پسره:منم سوهوم اینم دوست دخترمه جیا من:خوشبختم جیا:همچنین سوهو:باورم نمیشه جئون جونگ کوکه خشن یه روزی با دوست دخترش بیاد کوک:دیدی که اومدم منم دل دارم دستمو محکم گرفت کوک:عزیزم بریم اونور رفتیم اونور نشستیم رو مبل کنار هم من:نقشه چیه کوک:طبقه بالا برایه نقش بازی کردن چسبیده بهش خنده مصنوعی کردم من:عزیزم اینجا حوصله سر بره بریم طبقه بالا نفسم اومد در گوشم کوک:تو دیگه کسی هستی من:نقش بازی کردنم خوبه کوک:باشه عشقممیریم بالا دستمو گرفت رفتیم طبقه بالا رفتیم سمت اتاقا یه اتاقی اون ته بود درش سیاه بود رفتیم اونجا درش باز بود رفتیم تو یخورده تاریک بود من:فکر کنم همین جاها باشه من و کوک همه جارو گشتیم تمام دوربینارو از کار انداختیم کوک:پیداشون کردم یه بسته کوکائین میدونی چقدر پولشه لعنتی رفتم سمتش من:کوکائین کوک:آره من:پس همرو جمع کن یه مشمبا برداشت و سریع رفتیم بیرون بدون اینکه سوهو بفهمه داشتم میدوییدیم که یه دفع خوردم زمین من:جونگ کوک کوک:ای دست و پا چلفتی بلندم کرد وایسادم کوک:جیسووو یهو منو انداخت اونور همون موقع دوتا تیر خورد به بدنش یکی قلب یکی بازوش من:جونگ کوککککک همون موقع اومدن کوکائنارو بلدن قشنگش اینجا بود یکی تو کیفم بود اونو نبردن تو بغلم گرفتمش من:جونگ کوکی چرا پریدی وسط کوک:به خودم قول دادم نزارم آسیب ببینی و تا آخرش باهات باشم به خودم قول دادم تا آخرش پات بمونم من:بیخود واسه خودت تصمیم گرفتییییی غلط کردی تصمیم گرفتی دیوونه از حال رفت سریع بلندش کردم خودم رانندگی کردم سریع بردمش بیمارستان
۲۷.۹k
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.