𝒑𝒂𝒓𝒕67
𝒑𝒂𝒓𝒕67
از سر میز بلند شدم
+باشه سه ماه فقط بخاطر شما عمو
ته: لیوانتو بده پر کنم :)
حواسم به جیمین بود اصلا نفهمیدم چیشد که استکانو یکم اونور تر گذاشتمو افتاد ....
هزار تیکه شد
+برو اونوررر
ته:ولش کن چیزی نیست
اهمیت ندادمو خم شدم و خورده شیشه هارو جمع میکردم تو این فاصله خاله رفت تا جارو بیاره
دستاشو رو دستم دیدم منو کشید سمت خودش
جیمین: فکر و ذکرت اسیب زدن به خودته
+به تو چه (دستشو پس زدم)
به کارم ادامه دادم
جیمین: اصلا منو میبینی؟؟ الوووو
ته: جیمین برو اونور
جیمین: تو چیکارشی ؟ توچرا باید بگی برم اونور یا نههههه ؟؟؟؟(داد زد)
+صداتو ننداز تو گلوت ... گفتم برام تموم شدی .... گفتم فقط گمشووووو
مامانم: چخبرتونه
+جیمین ... گمشو
جیمین: خونه خودمه
ته: چی میگییی ؟؟
+اهاا.. باشه
ته: ا/ت مسخره نشو دستت بریده
+مامان پاشو
جیمین: خاله بشین ... تو با من میای تا حرف بزنیم .... تنهاااااا (رو به ته گفت)
+من با تو هیجا نمیاممممم
جیمین: ا/ت منو عصبی نکننن
+عصبیت کنم چیکار میکنی هااا؟؟ میخوای دوباره بکنیم؟؟؟
که سیلی مامانم مهمون گوشم شد
مامانم: چی میگی تو ؟ ا/ت دیوونه شدی ؟؟؟؟؟
دیگه بغضم ترکید
+اره دیوونه شدم .... ازش بدم میاد میفهمیییی؟؟ ازش چندشم میشه اون حالمو بهم میزنهههههههههه
ته: اروم باش ا/ت لطفا
مامان دستمو گرفت و کشید ....
داشت تلاش میکرد منو از اون خونه دور کنه
ته: خاله .... خاله کجا ... ا/ت .......
مامان ته : جیمین وایسا .....
جیمین: بزاربرم یه جهنمی که ریختمو نبینه چندشش نشه
+بروووو گمشووووووو
و رفت و با ضرب درو پشت سرش بست
دستمو از تو دستای مامانم خلاص کردم
+حق نداری قضاوتم کنی ....
مامانم: حرف بزن بگو ببینم چی اینجوری روانیت کرده تو چه مرگته اخه ؟!
ته: بزارین من باهاش حرف بزنم لطفا .... بهم اعتماد کنید
مامانم: من الان به دختر خودمم اعتماد ندارم
+هه سه سال تمام منو دست کی سپرده بودی مامااان .... ؟؟؟؟؟
ته: ا/ت بس کن
+چرااااا ؟؟ چون داداشت یه کثافتتتتت واقعیههه؟؟؟؟؟
ته: ما راجبش حرف زدیمممم نیازی نیست جلوی لونا اون بحثو باز کنی
کیفمو برداشتمو سمت در رفتم
ته: لعنتی ... ا/ت ا/ت ... وایسا گوش کن ......
دونبالم میومد ...
+همتون لنگه همین... همتون مثل همین خون میکشه
ته: تو باز رد دادی ؟ منو ببین ....
بازو هامو محکم گرفت و منو جلوش ثابت نگه داشت ....
جلو اومد و بوسه محکمی رو لبم گذاشت اما جواب نداد و پسش زدم
با چشمایی که خشم ازش فوران میکرد نگام کرد ....
رگاش از عصبانیت نمایان شده بود .....
این بار از دستاش برای ثابت نگه داشتن صورتم استفاده کرد و عمیق و محکم میبوسیت
اینبار منم همراهیش کردم تا اینکه اسانسور اومد تو همون حالت درو وا کرد و منو داخل فرستاد ..
+اینجا... دوربین ....
ته: به درک ....
و دوباره به کارش ادامه داد
وقتی در اسانسور تو طبقه پارکینگ باز شد ازم جدا شد
قفسه سینم از کمبود نفس تند تند بالاپایین میشد ....
دستمو گرفته بود و بین ماشینا میبرد ...
قفل ماشینشو زد و در جلو رو باز کرد
+پی...
ته: سوار شووووو
به زور سوارم کرد و خودشم پشت فرمون نشست ...
قفل درارو زد .....
+خودت میفهمی داری چیکار میکنی ؟
ته: اینو من باید از تو بپرسممممم :|
از سر میز بلند شدم
+باشه سه ماه فقط بخاطر شما عمو
ته: لیوانتو بده پر کنم :)
حواسم به جیمین بود اصلا نفهمیدم چیشد که استکانو یکم اونور تر گذاشتمو افتاد ....
هزار تیکه شد
+برو اونوررر
ته:ولش کن چیزی نیست
اهمیت ندادمو خم شدم و خورده شیشه هارو جمع میکردم تو این فاصله خاله رفت تا جارو بیاره
دستاشو رو دستم دیدم منو کشید سمت خودش
جیمین: فکر و ذکرت اسیب زدن به خودته
+به تو چه (دستشو پس زدم)
به کارم ادامه دادم
جیمین: اصلا منو میبینی؟؟ الوووو
ته: جیمین برو اونور
جیمین: تو چیکارشی ؟ توچرا باید بگی برم اونور یا نههههه ؟؟؟؟(داد زد)
+صداتو ننداز تو گلوت ... گفتم برام تموم شدی .... گفتم فقط گمشووووو
مامانم: چخبرتونه
+جیمین ... گمشو
جیمین: خونه خودمه
ته: چی میگییی ؟؟
+اهاا.. باشه
ته: ا/ت مسخره نشو دستت بریده
+مامان پاشو
جیمین: خاله بشین ... تو با من میای تا حرف بزنیم .... تنهاااااا (رو به ته گفت)
+من با تو هیجا نمیاممممم
جیمین: ا/ت منو عصبی نکننن
+عصبیت کنم چیکار میکنی هااا؟؟ میخوای دوباره بکنیم؟؟؟
که سیلی مامانم مهمون گوشم شد
مامانم: چی میگی تو ؟ ا/ت دیوونه شدی ؟؟؟؟؟
دیگه بغضم ترکید
+اره دیوونه شدم .... ازش بدم میاد میفهمیییی؟؟ ازش چندشم میشه اون حالمو بهم میزنهههههههههه
ته: اروم باش ا/ت لطفا
مامان دستمو گرفت و کشید ....
داشت تلاش میکرد منو از اون خونه دور کنه
ته: خاله .... خاله کجا ... ا/ت .......
مامان ته : جیمین وایسا .....
جیمین: بزاربرم یه جهنمی که ریختمو نبینه چندشش نشه
+بروووو گمشووووووو
و رفت و با ضرب درو پشت سرش بست
دستمو از تو دستای مامانم خلاص کردم
+حق نداری قضاوتم کنی ....
مامانم: حرف بزن بگو ببینم چی اینجوری روانیت کرده تو چه مرگته اخه ؟!
ته: بزارین من باهاش حرف بزنم لطفا .... بهم اعتماد کنید
مامانم: من الان به دختر خودمم اعتماد ندارم
+هه سه سال تمام منو دست کی سپرده بودی مامااان .... ؟؟؟؟؟
ته: ا/ت بس کن
+چرااااا ؟؟ چون داداشت یه کثافتتتتت واقعیههه؟؟؟؟؟
ته: ما راجبش حرف زدیمممم نیازی نیست جلوی لونا اون بحثو باز کنی
کیفمو برداشتمو سمت در رفتم
ته: لعنتی ... ا/ت ا/ت ... وایسا گوش کن ......
دونبالم میومد ...
+همتون لنگه همین... همتون مثل همین خون میکشه
ته: تو باز رد دادی ؟ منو ببین ....
بازو هامو محکم گرفت و منو جلوش ثابت نگه داشت ....
جلو اومد و بوسه محکمی رو لبم گذاشت اما جواب نداد و پسش زدم
با چشمایی که خشم ازش فوران میکرد نگام کرد ....
رگاش از عصبانیت نمایان شده بود .....
این بار از دستاش برای ثابت نگه داشتن صورتم استفاده کرد و عمیق و محکم میبوسیت
اینبار منم همراهیش کردم تا اینکه اسانسور اومد تو همون حالت درو وا کرد و منو داخل فرستاد ..
+اینجا... دوربین ....
ته: به درک ....
و دوباره به کارش ادامه داد
وقتی در اسانسور تو طبقه پارکینگ باز شد ازم جدا شد
قفسه سینم از کمبود نفس تند تند بالاپایین میشد ....
دستمو گرفته بود و بین ماشینا میبرد ...
قفل ماشینشو زد و در جلو رو باز کرد
+پی...
ته: سوار شووووو
به زور سوارم کرد و خودشم پشت فرمون نشست ...
قفل درارو زد .....
+خودت میفهمی داری چیکار میکنی ؟
ته: اینو من باید از تو بپرسممممم :|
۴.۷k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.