•رویای شیرین •
•رویای شیرین •
پارت (۲۴)
اسلاید اول لباس ا.ت اسلاید دوم لباس میا
ویو به ۳ ساعت بعد
میا : اخخخ خسته شدم ا.ت بیا بریم اونجا بشینیم یه چیزی هم بخوریم ...
ا.ت : انگار کوه کنده ... باشه بریم
میا و ا.ت. فتن تو کافیشاپ نشستن و سفارش دادن
ا.ت : ببینم .... چشاش و ریز کرد
میا : ها...... چی شده؟؟
ا.ت : اون تهیونگ نیست؟؟؟
میا : کو کجاس ... دستشو جلوی دهنش گزاشت و گفت واییی آره خودشه ...
ا.ت : اون دختره کیه بغلش ... ( نگران )
میا : دوست دخترش
ا.ت : نگاهی به میا کرد و گفت دوست دخترششش؟؟
میا : احتمالا چون اون تا حالا با کسی نیومده کافی شاپ
ا.ت : ت..تو از کجا میدونی شا...شش.شاید همکارشه هااا؟؟
میا : دختره چقدر خوشگله
ا.ت : همینجوری به میا خیره مونده بود که میا سرشو برگردوند و گفت : هااا چیه بیا منو بخور
ا.ت : موهیتوشو سر کشید و گفت من ترو نمیخورم هی دو میخوره
.....
میا: جانممم ... تو دیگه خیلی بی ادبی ...
ا.ت : میا یعنی واقعا دوست دخترشه
میا : حتمااا
ا.ت : اوووو میا سرتو بنداز
میا : برای چییی ؟؟
ا.ت از کلاه میا گرفت و سرشو گزاشت روی میز و گفت داره میاد اینوری فکر کنم میخواد بره دسشویی
میا : ...
ا.ت : که گوشیش زنگ خورد ... ا.ت : لعنتی ....
میا : کیههه ...
ا.ت : دوباره همونه زمزمه وار گفت ...
میا : کیی؟
ا.ت : ولش کن اشتباه گرفته
میا : دختررر تهیونگ رفت بسه دیگه
ا.ت و میا سرشون و بالا گرفته ان
که ا.ت تو ذهنش گفت: چرا انقدر میترسم از دستت بدم
وقتی حتی مال من نیستی... که پیامکی براش ارسال شد ( اسلاید آخر ) ا.ت ترسیده به دور برش نگاه میکرد میا : چیشده ؟؟
ا.ت : بلند شو بریم ... کیف و کیسه هارو برداشت و بلند شد
میا : آخه یعنی چی من هنوزم خسته امم اوففف ا.تتتت ......
پارت (۲۴)
اسلاید اول لباس ا.ت اسلاید دوم لباس میا
ویو به ۳ ساعت بعد
میا : اخخخ خسته شدم ا.ت بیا بریم اونجا بشینیم یه چیزی هم بخوریم ...
ا.ت : انگار کوه کنده ... باشه بریم
میا و ا.ت. فتن تو کافیشاپ نشستن و سفارش دادن
ا.ت : ببینم .... چشاش و ریز کرد
میا : ها...... چی شده؟؟
ا.ت : اون تهیونگ نیست؟؟؟
میا : کو کجاس ... دستشو جلوی دهنش گزاشت و گفت واییی آره خودشه ...
ا.ت : اون دختره کیه بغلش ... ( نگران )
میا : دوست دخترش
ا.ت : نگاهی به میا کرد و گفت دوست دخترششش؟؟
میا : احتمالا چون اون تا حالا با کسی نیومده کافی شاپ
ا.ت : ت..تو از کجا میدونی شا...شش.شاید همکارشه هااا؟؟
میا : دختره چقدر خوشگله
ا.ت : همینجوری به میا خیره مونده بود که میا سرشو برگردوند و گفت : هااا چیه بیا منو بخور
ا.ت : موهیتوشو سر کشید و گفت من ترو نمیخورم هی دو میخوره
.....
میا: جانممم ... تو دیگه خیلی بی ادبی ...
ا.ت : میا یعنی واقعا دوست دخترشه
میا : حتمااا
ا.ت : اوووو میا سرتو بنداز
میا : برای چییی ؟؟
ا.ت از کلاه میا گرفت و سرشو گزاشت روی میز و گفت داره میاد اینوری فکر کنم میخواد بره دسشویی
میا : ...
ا.ت : که گوشیش زنگ خورد ... ا.ت : لعنتی ....
میا : کیههه ...
ا.ت : دوباره همونه زمزمه وار گفت ...
میا : کیی؟
ا.ت : ولش کن اشتباه گرفته
میا : دختررر تهیونگ رفت بسه دیگه
ا.ت و میا سرشون و بالا گرفته ان
که ا.ت تو ذهنش گفت: چرا انقدر میترسم از دستت بدم
وقتی حتی مال من نیستی... که پیامکی براش ارسال شد ( اسلاید آخر ) ا.ت ترسیده به دور برش نگاه میکرد میا : چیشده ؟؟
ا.ت : بلند شو بریم ... کیف و کیسه هارو برداشت و بلند شد
میا : آخه یعنی چی من هنوزم خسته امم اوففف ا.تتتت ......
۱.۲k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.