تیغ ۷
وانشات تیغ پارت7
هییی وایسا تهیونگ..... تو.. تو اینجا چیکار میکنی
(تیهونگ هنوز توش شکه) و اینکه ا/ت الان تویبغل تهیونگ افتاده و خونی که میگم مال چیزه باکره گی)
تهیونگ: اینجا چخبرهههههه
جنگکوک: هیچی اون... اون... خب... چجوری بگم
تهیونگ: جنگکوک صد دفعه گفتم جلوی خودتو بگیر تو تا چند هفته ی دیگه قراره با یه دختر ازدواج کنی اگه بخوای اینجوری پیش بری... فک نکنم خیلی دووم بیاری
جنگکوک: میدونم میدونم.... ولی تو ام میدونی من علاقه ای به چوسو (اسم دختری که جنگکوک قراره باهاش ازدواج کنه) ندارم اون واقعا دختره چندشیه
تهیونگ داشت کتشش رو روی بدن بیحال و خسته ی ا/ت میانداخت اون رو براید استایل بلند کردو روی مبل گذاشت
تهیونگ: ولش کن.. حالا با این دختره چیکار میخوای بکنی..
جنگکوک: فکری ندارم
تهیونگ: باید بکشیش
جنگکوک: چیییییییی.. نه نه من اینکارو نمیکنم چرا باید بکشمش
تهیونگ: چون ممکنه اطلاعات رو لو بده به پلیس
جنگکوک: اون اصلا نمیدونه من کیم
تهیونگ: جنگکوک تو این دختر رو از کجا اوردی؟
جنگکوک: خریدمش...
تهیونگ: جنگکوک گفتم این دختر رو از کجا اوردیش؟؟؟!!!
جنگکوک: منم گفتم خریدمش
تهیونگ: ولی این دختر با کره بوده.... فک میکنی من خر ام!!!
جنگکوک: خب ارهه... از توی بار اوردمش
تهیونگ: باز رفته بودی بار!!!! صد دفعه نگفتم خطرناکه
جنگکوک: باید با لی سونگ حرف میزدم اون باید راجب اون مرد بهم اطلاعات نیداد انتظار نداشتی که بگم بیاد عمارت؟!!
تهیونگ: خب.... اگه تعقیبت کنن چییی...... این دفعه دیگه کاری از من و جیهوپ بر نمیاد....؟!!!
جنگکوک: میشه این بحث مزخرف رو تموم کنی
تهیونگ: اره... باشه..... بحث مزخرف تو همهچی رو به بازی میگیری.... حالا برو حموم به بچه ها گفتم بیان اینجا...
جنگکوک: باشه... ولیدختره رو چیکار کنیم
تهیونگ: فعلا به عنوان خدمتکار نشونش میدیدم بعدا یه فکری میکنیم
جنگکوک: ولی اون بیهوشه
تهیونگ: من درستش میکنم
جنگکوک: اوکی پس...
پارت هفتم 🩸🩸🩸🛹🧋
دستام درد میکنه🥲🥲🫠😶😐😭
شرطا
12لایک
10کامنت
بوص بای🧋🧋🧋🍷💃🏻
هییی وایسا تهیونگ..... تو.. تو اینجا چیکار میکنی
(تیهونگ هنوز توش شکه) و اینکه ا/ت الان تویبغل تهیونگ افتاده و خونی که میگم مال چیزه باکره گی)
تهیونگ: اینجا چخبرهههههه
جنگکوک: هیچی اون... اون... خب... چجوری بگم
تهیونگ: جنگکوک صد دفعه گفتم جلوی خودتو بگیر تو تا چند هفته ی دیگه قراره با یه دختر ازدواج کنی اگه بخوای اینجوری پیش بری... فک نکنم خیلی دووم بیاری
جنگکوک: میدونم میدونم.... ولی تو ام میدونی من علاقه ای به چوسو (اسم دختری که جنگکوک قراره باهاش ازدواج کنه) ندارم اون واقعا دختره چندشیه
تهیونگ داشت کتشش رو روی بدن بیحال و خسته ی ا/ت میانداخت اون رو براید استایل بلند کردو روی مبل گذاشت
تهیونگ: ولش کن.. حالا با این دختره چیکار میخوای بکنی..
جنگکوک: فکری ندارم
تهیونگ: باید بکشیش
جنگکوک: چیییییییی.. نه نه من اینکارو نمیکنم چرا باید بکشمش
تهیونگ: چون ممکنه اطلاعات رو لو بده به پلیس
جنگکوک: اون اصلا نمیدونه من کیم
تهیونگ: جنگکوک تو این دختر رو از کجا اوردی؟
جنگکوک: خریدمش...
تهیونگ: جنگکوک گفتم این دختر رو از کجا اوردیش؟؟؟!!!
جنگکوک: منم گفتم خریدمش
تهیونگ: ولی این دختر با کره بوده.... فک میکنی من خر ام!!!
جنگکوک: خب ارهه... از توی بار اوردمش
تهیونگ: باز رفته بودی بار!!!! صد دفعه نگفتم خطرناکه
جنگکوک: باید با لی سونگ حرف میزدم اون باید راجب اون مرد بهم اطلاعات نیداد انتظار نداشتی که بگم بیاد عمارت؟!!
تهیونگ: خب.... اگه تعقیبت کنن چییی...... این دفعه دیگه کاری از من و جیهوپ بر نمیاد....؟!!!
جنگکوک: میشه این بحث مزخرف رو تموم کنی
تهیونگ: اره... باشه..... بحث مزخرف تو همهچی رو به بازی میگیری.... حالا برو حموم به بچه ها گفتم بیان اینجا...
جنگکوک: باشه... ولیدختره رو چیکار کنیم
تهیونگ: فعلا به عنوان خدمتکار نشونش میدیدم بعدا یه فکری میکنیم
جنگکوک: ولی اون بیهوشه
تهیونگ: من درستش میکنم
جنگکوک: اوکی پس...
پارت هفتم 🩸🩸🩸🛹🧋
دستام درد میکنه🥲🥲🫠😶😐😭
شرطا
12لایک
10کامنت
بوص بای🧋🧋🧋🍷💃🏻
۱۱.۸k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.