فیک تهیونگ (اعذاب عشق)پارت۸
از زبان ا/ت
گفت : کیه نکنه اون جونگ هیون عوضیه
چون موقع دبیرستان هم با جونگ هیون صمیمی بودم همچین فکری کرده .
بدون اینکه فکر کنم جونگ هیون الان با جینا هست گفتم : آره جونگ هیونه کسی که لیاقتم رو داره
خندید و گفت : میخوای بگی من لیاقتت رو ندارم.. خیلی خب میفهمیم
با نگاهی ترسناک از کنارم رد شد و رفت هوفف بخیر گذشت نمیشه رو مغز این بشر حساب کرد .
( فردا )
از زبان ا/ت
با دقت تو شرکت راه میرفتم که با تهیونگ برخورد نکنم اما از شانس بدم منشی گفت جلسه هست و منم باید حضور داشته باشم.. رفتم اتاق جلسه همه بودن یه صندلی کنار تهیونگ خالی بود زیر لب غر غر کنان رفتم کنارش نشستم ولی حتی نگاهم هم نکرد ، نه به دیشبش نه به الانش اصلا به جهنم .
بعده اتمام جلسه آقای کیم به منو تهیونگ گفت صبر کنیم
موندیم همه رفتن که آقای کیم گفت : بچه ها من تا فردا بعد از ظهر باید برم جایی قراره یکی از مهم ترین شریک هامون برای امضای قرارداد بیاد فردا لطفاً هر دوتون هواستون جمع باشه
تهیونگ گفت : من هستم نگران نباشید پدر
منم گفتم : منم تمام تلاشم رو میکنم آقای کیم
ازمون تشکر کرد و اجازه خروج داد..حالم یکم ناجور بود رنگ صورتم پریده بود بعد از اینکه کارم تموم شد هم باید میرفتم خونه جینا..
بعده سه ساعت کارم تموم شد وسایلام رو جمع کردم چون آقای کیم رفته بود دیگه لازم نبود از کسی اجازه بگیرم پس داشتم میرفتم سمت در خروجی که منشی از پشت صدام کرد و گفت : خانم ا/ت رییس کیم کار دارن باهاتون
مگه نرفته بود گفتم : مگه رییس کیم نرفتن؟
گفت : منظورم رییس کیم تهیونگه
ایششش از جونم چی میخواد
گفتم : خیلی خب الان میرم ، رفتم بدون در زدن باز کردم پشت میزش نشسته بود سرش تو لپتاپ بود تو همون حالت جذاب گفت : کجا میرفتی بدون اجازه
با تعجب و سوالی گفتم : ببخشید؟
نگام کرد و گفت : پدرم نیست وقتایی که اون نیست من میگم چیکار کنین چیکار نکنین
گفتم : باشه میخوام برم اجازه هست ؟
خیلی بیخیال گفت : نه
گفت : کیه نکنه اون جونگ هیون عوضیه
چون موقع دبیرستان هم با جونگ هیون صمیمی بودم همچین فکری کرده .
بدون اینکه فکر کنم جونگ هیون الان با جینا هست گفتم : آره جونگ هیونه کسی که لیاقتم رو داره
خندید و گفت : میخوای بگی من لیاقتت رو ندارم.. خیلی خب میفهمیم
با نگاهی ترسناک از کنارم رد شد و رفت هوفف بخیر گذشت نمیشه رو مغز این بشر حساب کرد .
( فردا )
از زبان ا/ت
با دقت تو شرکت راه میرفتم که با تهیونگ برخورد نکنم اما از شانس بدم منشی گفت جلسه هست و منم باید حضور داشته باشم.. رفتم اتاق جلسه همه بودن یه صندلی کنار تهیونگ خالی بود زیر لب غر غر کنان رفتم کنارش نشستم ولی حتی نگاهم هم نکرد ، نه به دیشبش نه به الانش اصلا به جهنم .
بعده اتمام جلسه آقای کیم به منو تهیونگ گفت صبر کنیم
موندیم همه رفتن که آقای کیم گفت : بچه ها من تا فردا بعد از ظهر باید برم جایی قراره یکی از مهم ترین شریک هامون برای امضای قرارداد بیاد فردا لطفاً هر دوتون هواستون جمع باشه
تهیونگ گفت : من هستم نگران نباشید پدر
منم گفتم : منم تمام تلاشم رو میکنم آقای کیم
ازمون تشکر کرد و اجازه خروج داد..حالم یکم ناجور بود رنگ صورتم پریده بود بعد از اینکه کارم تموم شد هم باید میرفتم خونه جینا..
بعده سه ساعت کارم تموم شد وسایلام رو جمع کردم چون آقای کیم رفته بود دیگه لازم نبود از کسی اجازه بگیرم پس داشتم میرفتم سمت در خروجی که منشی از پشت صدام کرد و گفت : خانم ا/ت رییس کیم کار دارن باهاتون
مگه نرفته بود گفتم : مگه رییس کیم نرفتن؟
گفت : منظورم رییس کیم تهیونگه
ایششش از جونم چی میخواد
گفتم : خیلی خب الان میرم ، رفتم بدون در زدن باز کردم پشت میزش نشسته بود سرش تو لپتاپ بود تو همون حالت جذاب گفت : کجا میرفتی بدون اجازه
با تعجب و سوالی گفتم : ببخشید؟
نگام کرد و گفت : پدرم نیست وقتایی که اون نیست من میگم چیکار کنین چیکار نکنین
گفتم : باشه میخوام برم اجازه هست ؟
خیلی بیخیال گفت : نه
۱۱۶.۷k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.