رمان هایا پارت ۹
رمان هایا پارت ۹
لباسمو در آورد... الان فقط با سوتین مشکی جلوش بودم
با رنگ بدنم تضاد خوشگلی.... بهم دست داد و چشمام خمار شد ......
لالی گوشمو گاز ریزی گرفته:
پاهاتون دور کمرم حلقه کن هایا
چشم آرومی گفتم و پاهامو دورش چفت کردم
کیان دستشو زیر باسنم گذاشت بود و باسنمو ط ط دستش فشار میداد
لباشو دوباره رو لبام گذاشت و سمت اتاقش راه افتاد ...
زبونمو وارد دهنش کردم که کیان میک زد ....
زبونمو دور زبونش بازی میدادم دستامو ردی سینه هاش کشیدم که کیان آهی گفت
خلی یه سینه هاش حساس بود
رو تخت پرتم کرد داشت به سمتم میومد .
لباسشو در وارد پرت کرد گوشه اتاق ...
ساق پامو گرفت کشیدم سمت خودش ....
چون کارش یهوی بود جیغ کشیدم
لباسمو در آورد... الان فقط با سوتین مشکی جلوش بودم
با رنگ بدنم تضاد خوشگلی.... بهم دست داد و چشمام خمار شد ......
لالی گوشمو گاز ریزی گرفته:
پاهاتون دور کمرم حلقه کن هایا
چشم آرومی گفتم و پاهامو دورش چفت کردم
کیان دستشو زیر باسنم گذاشت بود و باسنمو ط ط دستش فشار میداد
لباشو دوباره رو لبام گذاشت و سمت اتاقش راه افتاد ...
زبونمو وارد دهنش کردم که کیان میک زد ....
زبونمو دور زبونش بازی میدادم دستامو ردی سینه هاش کشیدم که کیان آهی گفت
خلی یه سینه هاش حساس بود
رو تخت پرتم کرد داشت به سمتم میومد .
لباسشو در وارد پرت کرد گوشه اتاق ...
ساق پامو گرفت کشیدم سمت خودش ....
چون کارش یهوی بود جیغ کشیدم
۲۸.۳k
۲۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.