فیک مافیا جذاب من
فیک مافیا جذاب من
پارت ۸
رفتم یه لباس انتخاب کردم پوشیدم
بعد اومدن میکاپم کردن بعد بیست دقیقه تموم شد که کوک زنک زد
کوک: اماده شدی
ات: اره
کوک: زود بیا پایین
پایان مکالمه
داشتم از پله ها پایین میومدم که دیدم کوک وایستاده خیلی خوشتیپ شده بود دلم داشت از جاش در میومد
ویو کوک رفتم تو عمارت منتظر ات بودم دیدم از پله ها اومد پایین مثل پرنسس ها شده بود
ات: خوب شدم
کوک......
ات :اوووو کری
کوک: چیشده
ات: گفتم خوب شدم
کوک: نه هنوز همون زشته هستی
ات :عههه این کلمه رو نگو بدم میاد و اینکه خیلی: خوشگل شدم
کوک: نه زشتی
ات :یااااا
کوک: بریم
دفتیم سوار ماشین شدیم و رسیدیم به یه بار خیلی بزرگ بود
کوک: دستمو بگیر
ات: دیگه چیزی نمیخواید
کوک: ساکت دستمو بگیر و همونجا بشین و تکون نخور
ات :اوف باشه
دست کوک رو گرفتم رفتیم تو
چندتا مرد اومدن جلو سلتم کردیم و رفتیم نشستیم یه مرده گفت
مرده: افتخار رقص میدی بانو
کوک به کوک نگاه کردم که عصبانی بود گفتم
ات :نه حوصله ندارم
نرده یعنی دستمو رد میزنی
ات :نه منظورم این نبود
مرد :خو بیا برقصیم
ات :باشه
رفتگ با مرده رقصیدم که به کوک نگاه کردم خیلی بد بد نگام میکرد
بعد رقص رفتیم نشستیم
کوک: خو دیگه ما بریم
یه مرد گفت
مرد :باشه خدا حافظ
کوک :خدا حافظ
رفتیم تو ماشین هیچی نگفتیم که رسیدیم خونه کوک دستمو گرفت گه من گفتم
ات :چیکار میکنی دردم گرفت
کوک :اخهه تازه دردات شروع میشه با لبخند شیطانی
این حرفو زد بدنم به لرزه در اومد خیلی ترسیدم که نکنه بلایی سرم بیاد
ات: ولم کن که منو برد تو اتاق پرت کرد رو تخت
ات :چی. چی..کار می.کن.ی
کوک: ادبت میکنم که با هر مردی نرقصی
ات: ببخشید دیگه ت..کر.ار نم.ی.شه
کوک: ولی الان دیره
که کوک کتشو کشید بعد رفت تیشرتو کشید
و خودشو پرت کرد سر ات و برید به کاراتون برسید اینقدر منحرف نباشید خوب نیست فعلا دو پارت تقدیمتون بوس بای🖐
پارت ۸
رفتم یه لباس انتخاب کردم پوشیدم
بعد اومدن میکاپم کردن بعد بیست دقیقه تموم شد که کوک زنک زد
کوک: اماده شدی
ات: اره
کوک: زود بیا پایین
پایان مکالمه
داشتم از پله ها پایین میومدم که دیدم کوک وایستاده خیلی خوشتیپ شده بود دلم داشت از جاش در میومد
ویو کوک رفتم تو عمارت منتظر ات بودم دیدم از پله ها اومد پایین مثل پرنسس ها شده بود
ات: خوب شدم
کوک......
ات :اوووو کری
کوک: چیشده
ات: گفتم خوب شدم
کوک: نه هنوز همون زشته هستی
ات :عههه این کلمه رو نگو بدم میاد و اینکه خیلی: خوشگل شدم
کوک: نه زشتی
ات :یااااا
کوک: بریم
دفتیم سوار ماشین شدیم و رسیدیم به یه بار خیلی بزرگ بود
کوک: دستمو بگیر
ات: دیگه چیزی نمیخواید
کوک: ساکت دستمو بگیر و همونجا بشین و تکون نخور
ات :اوف باشه
دست کوک رو گرفتم رفتیم تو
چندتا مرد اومدن جلو سلتم کردیم و رفتیم نشستیم یه مرده گفت
مرده: افتخار رقص میدی بانو
کوک به کوک نگاه کردم که عصبانی بود گفتم
ات :نه حوصله ندارم
نرده یعنی دستمو رد میزنی
ات :نه منظورم این نبود
مرد :خو بیا برقصیم
ات :باشه
رفتگ با مرده رقصیدم که به کوک نگاه کردم خیلی بد بد نگام میکرد
بعد رقص رفتیم نشستیم
کوک: خو دیگه ما بریم
یه مرد گفت
مرد :باشه خدا حافظ
کوک :خدا حافظ
رفتیم تو ماشین هیچی نگفتیم که رسیدیم خونه کوک دستمو گرفت گه من گفتم
ات :چیکار میکنی دردم گرفت
کوک :اخهه تازه دردات شروع میشه با لبخند شیطانی
این حرفو زد بدنم به لرزه در اومد خیلی ترسیدم که نکنه بلایی سرم بیاد
ات: ولم کن که منو برد تو اتاق پرت کرد رو تخت
ات :چی. چی..کار می.کن.ی
کوک: ادبت میکنم که با هر مردی نرقصی
ات: ببخشید دیگه ت..کر.ار نم.ی.شه
کوک: ولی الان دیره
که کوک کتشو کشید بعد رفت تیشرتو کشید
و خودشو پرت کرد سر ات و برید به کاراتون برسید اینقدر منحرف نباشید خوب نیست فعلا دو پارت تقدیمتون بوس بای🖐
۱۰.۴k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.