پو سنپای من پارت اول
از زبان رانپو:یهروز داشتم خوراکی میگرفتم که داشتم میدویدم تا خونه به یکی برخورد کردم*
پو:حالت خوبه؟
رانپو:ای ای بله ^^
رانپو داشت چیزارو جمع میکرد که یهو پو هم کمکش میکنه و تموم شد *
رانپو:خیلی ممنون♡
پو: خواهش میکنم😄
رانپو:امیدوارم باز ببینمت خدافظظظ
پو:همچینین بای بای
رانپو داشت میرفت خونه و رسید وقتی رسید نشست خوردن خوراکی ها و چند ما گذشت رانپو داشت هم خوراکی میخورد و هم قدم میزد که یهو....
°•°•°•°•°•°•
فردا ادامشو میزارم حححنح
پو:حالت خوبه؟
رانپو:ای ای بله ^^
رانپو داشت چیزارو جمع میکرد که یهو پو هم کمکش میکنه و تموم شد *
رانپو:خیلی ممنون♡
پو: خواهش میکنم😄
رانپو:امیدوارم باز ببینمت خدافظظظ
پو:همچینین بای بای
رانپو داشت میرفت خونه و رسید وقتی رسید نشست خوردن خوراکی ها و چند ما گذشت رانپو داشت هم خوراکی میخورد و هم قدم میزد که یهو....
°•°•°•°•°•°•
فردا ادامشو میزارم حححنح
۲۳۳
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.