فیک کوک (عشق پنهان)
فیک کوک (عشق پنهان)
پارت²⁵
از زبان ا.ت:
جونگکوک به همه سلام کرد ولی وقتی اون زنه رو دید خشکش زد و با عصبانیت گفت: جسیکا تو اینجا چکار میکنی ها؟
جسیکا؟آهااا خواهر جونگکوک؟
جسیکا گفت: داداشییی من الان کاملا خوبم نگاه..
تهیونگ گفت: داش جسیکا راست میگه دکترش هم این رو تایید کرده که جسیکا دیگه مشکل روحی نداره
جسیکا رفت پیش جونگکوک و پیشونیش رو بوسید و گفت: جونگکوکا چه اتفاقی افتاده ؟
جونگکوک گفت: تیر خوردم
گفت: چیی پس بادیگارد های تو پشمکن؟
چشمش به من خورد و با گشادهرویی گفت: واییی تو ا.ت هستی؟
با لبخند گفتم: آره هه هه
اومد و با کمال تعجب بغلم کرد و گفت: زن داداش جونمم
چرا با داداش بداخلاق من ازدواج کردی ها؟نگاه کن چطوری جواب خواهرش که چند ساله ندیده رو میدهه
خندم گرفت و به جونگکوک اخم کردم و گفتم: جونگکووک؟
گفت: باشه حالا بیا یه بغل بده
جسیکا با خوشحالی دستاش رو باز کرد و رفت تو بغل جونگکوک
#لیسا #جونگکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک #بی_تی_اس
#lisa #jungkook #bts #black_pink
پارت²⁵
از زبان ا.ت:
جونگکوک به همه سلام کرد ولی وقتی اون زنه رو دید خشکش زد و با عصبانیت گفت: جسیکا تو اینجا چکار میکنی ها؟
جسیکا؟آهااا خواهر جونگکوک؟
جسیکا گفت: داداشییی من الان کاملا خوبم نگاه..
تهیونگ گفت: داش جسیکا راست میگه دکترش هم این رو تایید کرده که جسیکا دیگه مشکل روحی نداره
جسیکا رفت پیش جونگکوک و پیشونیش رو بوسید و گفت: جونگکوکا چه اتفاقی افتاده ؟
جونگکوک گفت: تیر خوردم
گفت: چیی پس بادیگارد های تو پشمکن؟
چشمش به من خورد و با گشادهرویی گفت: واییی تو ا.ت هستی؟
با لبخند گفتم: آره هه هه
اومد و با کمال تعجب بغلم کرد و گفت: زن داداش جونمم
چرا با داداش بداخلاق من ازدواج کردی ها؟نگاه کن چطوری جواب خواهرش که چند ساله ندیده رو میدهه
خندم گرفت و به جونگکوک اخم کردم و گفتم: جونگکووک؟
گفت: باشه حالا بیا یه بغل بده
جسیکا با خوشحالی دستاش رو باز کرد و رفت تو بغل جونگکوک
#لیسا #جونگکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک #بی_تی_اس
#lisa #jungkook #bts #black_pink
۷.۵k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.