SCARY LIFE🖤
SCARY LIFE🖤
PART||۲۰
اعضا:سلام...
کلارا:اووو...ببین کی اینجاست...سلام استاد..(اشاره به آلما و احترام گذاشت)
آلما:سلام...(خنده)
جیهوپ:خوب باید الان بری مدرسه....بیا برات یکم صبحانه درست کردم....
جونگکوک:منم برات شیرموز آوردم...
کلارا:ممنون...(لبخند)
تهیونگ:ماشین بیرون منتظرته...
کلارا:اوکی...بچه ها فعلا...(دست تکونداد)
اعضا:فعلا...
کلارا سوار ماشین شد....به مدرسه رسید....تینا رو دید و بعدش به کلاسش رفت....سرش رو روی میز گذاشته بود تا حواسش پرت شه....اون تنها بود تنهایه تنها.....بدون هیچکس...به بچه هایه کلاس نمیتونست اعتماد کنه...همین طور در فکر بود که دستی روی شونش حس کرد....سرش رو بالا آورد...
ایل سونگ:سلام...(لبخند)
کلارا:دست بهم بزنی دستت رو قلم میکنم....
ایل سونگ:اوه...ببخشید...
کلارا رو شو اون ور کرد...
ایل سونگ:نمیخوای بدونی چرا اینجام؟....خوب خودم بهت میگم....قراره باهم تو یه کلاس باشیم...
کلارا:چیییی..(داد)
ایل سونگ:آره دیگه...
کلارا از سر جاش بلند شد و اشاره کرد به ایل سونگ....
کلارا:تو....از اینجا گمشو بیرون..(داد)
ایل سونگ:زنگ تفریح کارت دارم...(آروم)
ایل سونگ از کلاس خارج شد...کلارا هم به شدت عصبانی بود....وقتی زنگ خورد سریع به پشت مدرسه رفت....احتمالا ایل سونگ اونجا بود...و بله اونجا بود!...
کلارا:خوب...میشنوم...
ایل سونگ:تو یک کاری برام انجام میدی و منم دست از سرت بر میدارم....
کلارا:چه کاری؟
ایل سونگ:به بابات....
کلارا:کاری انجام نمیدم....خوب من برم....
ایل سونگ:دست از سرت برنمیدارم ها....
کلارا:باشه....مگه مهمه؟...ها راستی....
کلارا با پا محکم به جایه حساس ایل سونگ زد...
کلارا:انتقام دفعه پیش....
کلارا ایل سونگ رو تنها گذاشت...رویه یک نیمکت خالی نشست...با خودش تویه فکر بود...به چه کسی برای راه اندازی باندش احتیاج داشت....کلارا جرقه ای در ذهنش زد...
کلارا:ایل سونگ....هم باهوشه و هم رزمی کار میتونه یکی از اعضای مطمعن باشه....رفیق هاشم هستن....(آروم)
زنگ خورد....کلارا وارد سالن شد و به کلاس ایل سونگ رفت برگه ای داخل کیفش گذاشت...بعد به کلاس خودش برگشت...کلارا نقشه ها داشت....باید پدر واقعیش رو پیدا میکرد....
(چند ماه بعد)
کلارا تونسته بود با ایل سونگ باند مافیا تشکیل بدن...باندشون خیلی معروف شده بود...کلارا به طرز فجیعی مافیا هایه دیگه رو میکشت...حتی رویه بدنشون علامتهایی میگذاشت....پلیس هم درگیر بود و....کلارا هم همین رو میخواست...باند کلارا بعد از باند اعضا خیلی معروف بود....اما کلارا همه چی رو از اعضا پنهون کرده بود...
لایک و کامنت یادتون نره❤️
PART||۲۰
اعضا:سلام...
کلارا:اووو...ببین کی اینجاست...سلام استاد..(اشاره به آلما و احترام گذاشت)
آلما:سلام...(خنده)
جیهوپ:خوب باید الان بری مدرسه....بیا برات یکم صبحانه درست کردم....
جونگکوک:منم برات شیرموز آوردم...
کلارا:ممنون...(لبخند)
تهیونگ:ماشین بیرون منتظرته...
کلارا:اوکی...بچه ها فعلا...(دست تکونداد)
اعضا:فعلا...
کلارا سوار ماشین شد....به مدرسه رسید....تینا رو دید و بعدش به کلاسش رفت....سرش رو روی میز گذاشته بود تا حواسش پرت شه....اون تنها بود تنهایه تنها.....بدون هیچکس...به بچه هایه کلاس نمیتونست اعتماد کنه...همین طور در فکر بود که دستی روی شونش حس کرد....سرش رو بالا آورد...
ایل سونگ:سلام...(لبخند)
کلارا:دست بهم بزنی دستت رو قلم میکنم....
ایل سونگ:اوه...ببخشید...
کلارا رو شو اون ور کرد...
ایل سونگ:نمیخوای بدونی چرا اینجام؟....خوب خودم بهت میگم....قراره باهم تو یه کلاس باشیم...
کلارا:چیییی..(داد)
ایل سونگ:آره دیگه...
کلارا از سر جاش بلند شد و اشاره کرد به ایل سونگ....
کلارا:تو....از اینجا گمشو بیرون..(داد)
ایل سونگ:زنگ تفریح کارت دارم...(آروم)
ایل سونگ از کلاس خارج شد...کلارا هم به شدت عصبانی بود....وقتی زنگ خورد سریع به پشت مدرسه رفت....احتمالا ایل سونگ اونجا بود...و بله اونجا بود!...
کلارا:خوب...میشنوم...
ایل سونگ:تو یک کاری برام انجام میدی و منم دست از سرت بر میدارم....
کلارا:چه کاری؟
ایل سونگ:به بابات....
کلارا:کاری انجام نمیدم....خوب من برم....
ایل سونگ:دست از سرت برنمیدارم ها....
کلارا:باشه....مگه مهمه؟...ها راستی....
کلارا با پا محکم به جایه حساس ایل سونگ زد...
کلارا:انتقام دفعه پیش....
کلارا ایل سونگ رو تنها گذاشت...رویه یک نیمکت خالی نشست...با خودش تویه فکر بود...به چه کسی برای راه اندازی باندش احتیاج داشت....کلارا جرقه ای در ذهنش زد...
کلارا:ایل سونگ....هم باهوشه و هم رزمی کار میتونه یکی از اعضای مطمعن باشه....رفیق هاشم هستن....(آروم)
زنگ خورد....کلارا وارد سالن شد و به کلاس ایل سونگ رفت برگه ای داخل کیفش گذاشت...بعد به کلاس خودش برگشت...کلارا نقشه ها داشت....باید پدر واقعیش رو پیدا میکرد....
(چند ماه بعد)
کلارا تونسته بود با ایل سونگ باند مافیا تشکیل بدن...باندشون خیلی معروف شده بود...کلارا به طرز فجیعی مافیا هایه دیگه رو میکشت...حتی رویه بدنشون علامتهایی میگذاشت....پلیس هم درگیر بود و....کلارا هم همین رو میخواست...باند کلارا بعد از باند اعضا خیلی معروف بود....اما کلارا همه چی رو از اعضا پنهون کرده بود...
لایک و کامنت یادتون نره❤️
۴.۹k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.