"تيمارستان صورتی " پارت هفتم
ویو جیمین
خب امروز قراره نقشه رو عملی کنیم ..
جیمین:کانگ بیا اینجا
÷بله قربان
جیمین:خونه رو آماده کردین دیگه اره ؟مهمونا کی میان؟
÷قربان من دیروز به همه خبر دادم ..به خدمتکار ها هم گفتم که خونه رو تمیز کنن ..همه چیز آماده اس اصلا نگران نباشید
جیمین:امیدوارم کانگ..امیدوارم ..باید ا/ت رو نجات بدیم..
منتظر موندم تا شب که قراره ا/ت رو نجات بدم..
ویو ا/ت
بعد از اینکه گوشیم رو ازم گرفت و دستم رو زخم کرد ..رفت..دستم خیلی درد میکرد..البته از ی قاتل همه چیز برمیاد..داشتم به همین چیزا فکر میکردم که در باز شد..
جونگ هی:به به ..حالت چطوره..پاشو پاشو..باید شب بریم پارتی
ا/ت:من نمیام خودت برو
جونگ هی:روی حرف من حرف نمیزنی ..فهمیدی؟لیدی؟
ا/ت:فهمیدم.
پاشدم و اون منو از این انباری در آورد برد به عمارتش..منو برد توی یکی از اتاق ها..چه اتاق خوشگلی بود..خدمتکارا اومدن داخل
+خانم من باید شما رو آرایش کنم..لطفا اینجا بشینید
رفتم و نشستم. یکی دیگه اشون داشت لباس انتخاب میکرد.. لباسام رو تنم کردن و آرایشم رو درست کردن ..از حق نگذریم واقعا خوشگل شده بودم..
رفتم پیشش
جونگ هی:خوشگل شدی
ا/ت:خوشگل بودم
جونگ هی:زبون درازی هاا
ا/ت:اهاا..میدونستم..بریم دیگه
جونگ هی:بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم..بعد حداقل یک ساعت ،یک ساعت و نیم رسیدیم..رفتیم داخل ..افراد زیادی اونجا بودن..حدس میزدم که بقیه هم مافیا باشن..
چیی؟..اون جیمینه؟این پارتی جیمینه؟یعنی جونگ هي نمیدونه.؟ پس حتما نمیدونه. امشب باید فرار کنم...
جیمین اومد جلو تا بهمون خوش آمد بگه ..البته همچین هم خوش نیومدم ولی خب
جیمین:سلامم..خوش اومدین..
با همون لبخند همیشگیش این حرفو زد..
جونگ هی:ممنون
ا/ت:خیلی ممنونم ..جونگ هی ایشون رو معرفی نمیکنی؟
جونگ هی:یکی از مافیاهاس ..پارک جیمین
جانم..؟چی؟جیمینم مافیاس؟امکان نداره؟چطوره ممکنه ؟
ا/ت:هومم خوشبختم..
فعلا باید فرار کنم فقط همین..شاید جیمین آدم خوبی باشه..
مهمونی شروع شد دیدم جیمین رفت سمت دستشویی ها..پس منم به همین بهونه رفتم دستشویی
دیدم جیمین جلوی در ایستاده ..
ا/ت:جیمین..
وای نه جونگ هی اومد..منو نبینه ی وقت؟
که یهویی ..
.
.
اره دیگه یهوییی؟..چی شده؟نمیدونم🥲
حمایت کنین لاورام✨️🤍
بچه ها فعلا تا همینجا شد ...بقیش رو ی نیم ساعت دیگه براتون میزارم چون ویسگون نمیزاره الان دیگه بزارم
خب امروز قراره نقشه رو عملی کنیم ..
جیمین:کانگ بیا اینجا
÷بله قربان
جیمین:خونه رو آماده کردین دیگه اره ؟مهمونا کی میان؟
÷قربان من دیروز به همه خبر دادم ..به خدمتکار ها هم گفتم که خونه رو تمیز کنن ..همه چیز آماده اس اصلا نگران نباشید
جیمین:امیدوارم کانگ..امیدوارم ..باید ا/ت رو نجات بدیم..
منتظر موندم تا شب که قراره ا/ت رو نجات بدم..
ویو ا/ت
بعد از اینکه گوشیم رو ازم گرفت و دستم رو زخم کرد ..رفت..دستم خیلی درد میکرد..البته از ی قاتل همه چیز برمیاد..داشتم به همین چیزا فکر میکردم که در باز شد..
جونگ هی:به به ..حالت چطوره..پاشو پاشو..باید شب بریم پارتی
ا/ت:من نمیام خودت برو
جونگ هی:روی حرف من حرف نمیزنی ..فهمیدی؟لیدی؟
ا/ت:فهمیدم.
پاشدم و اون منو از این انباری در آورد برد به عمارتش..منو برد توی یکی از اتاق ها..چه اتاق خوشگلی بود..خدمتکارا اومدن داخل
+خانم من باید شما رو آرایش کنم..لطفا اینجا بشینید
رفتم و نشستم. یکی دیگه اشون داشت لباس انتخاب میکرد.. لباسام رو تنم کردن و آرایشم رو درست کردن ..از حق نگذریم واقعا خوشگل شده بودم..
رفتم پیشش
جونگ هی:خوشگل شدی
ا/ت:خوشگل بودم
جونگ هی:زبون درازی هاا
ا/ت:اهاا..میدونستم..بریم دیگه
جونگ هی:بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم..بعد حداقل یک ساعت ،یک ساعت و نیم رسیدیم..رفتیم داخل ..افراد زیادی اونجا بودن..حدس میزدم که بقیه هم مافیا باشن..
چیی؟..اون جیمینه؟این پارتی جیمینه؟یعنی جونگ هي نمیدونه.؟ پس حتما نمیدونه. امشب باید فرار کنم...
جیمین اومد جلو تا بهمون خوش آمد بگه ..البته همچین هم خوش نیومدم ولی خب
جیمین:سلامم..خوش اومدین..
با همون لبخند همیشگیش این حرفو زد..
جونگ هی:ممنون
ا/ت:خیلی ممنونم ..جونگ هی ایشون رو معرفی نمیکنی؟
جونگ هی:یکی از مافیاهاس ..پارک جیمین
جانم..؟چی؟جیمینم مافیاس؟امکان نداره؟چطوره ممکنه ؟
ا/ت:هومم خوشبختم..
فعلا باید فرار کنم فقط همین..شاید جیمین آدم خوبی باشه..
مهمونی شروع شد دیدم جیمین رفت سمت دستشویی ها..پس منم به همین بهونه رفتم دستشویی
دیدم جیمین جلوی در ایستاده ..
ا/ت:جیمین..
وای نه جونگ هی اومد..منو نبینه ی وقت؟
که یهویی ..
.
.
اره دیگه یهوییی؟..چی شده؟نمیدونم🥲
حمایت کنین لاورام✨️🤍
بچه ها فعلا تا همینجا شد ...بقیش رو ی نیم ساعت دیگه براتون میزارم چون ویسگون نمیزاره الان دیگه بزارم
۵.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.