Part⁹
Part⁹
رفتم دمه در اتاق ات در زدم جواب نداد دستگیره رو فشار دادم قفل بود
ته:ات .... ات .... حالت خوبه.... اتتتتت(در میزنه و همزمان حرف میزنه)
هوفففف چرا این بچه اینطوری میکنه نکنه کارم واقعا بد بود
باید بیشتر تو مدرسه مواظبش باشم خاک تو سه من که انقدر داداش بدیم که حواسم به خواهرم نبود البته خواهر که نه (ناراحت)
رفتم کلید اتاقمو برداشتم کلید اتاقمون بهم میخورد درو باز کردم دیدم زیر پتوعه
رفتم جلو تر و نشستم رو تختش و پتو رو تا زیر سینش کشیدم یااااااااا ابولفضلللللللللل این لباس نداره پتو رو تا کلش کشیدم تو تعجب بودم ای یا امام رضا ای وای تکون خورد سرشو از پتو درآورد
ات:داداش(خوابالو)
ته:بله
ات میشه پیشم بخوابی(بی حال)
ته:حالت خوبه
ات:همدمم میخوابی؟(بی حال )
ته:ا...آره آره برو کنار تر تا بخوابم
رفت کنار منم خوابیدم پیشش این الان نمیدونه با bی kی nی اونده بغلم بغلش کردم که خودشو انقدر کوچولو کرد که انگار نه انگار بزرگ شده مثل نی نی یا بود منم سفت تر بغلش کردم که قشنگ چسبید بهم ای اون سفت تر کرد ۱ سانت هم فاصله نداشتیم خدا تو چرا انقدر بچه ایییییی و خوابیدیم
پرش زمانی به ساعت ۴ بعد از ظهر......................................................
ات ویو
از خواب بیدار شدم تهیونگ هم بیدار شد چرا من بغلشم چرا اون بغلم کرده از کلی زور زدم خیلی سفت گرفتع بود اونم مقاومت میکرد که درنیام از بغلش اومدم بیرون خیلی بیشعوری یک بار حالمو خراب میکنه بعد میاد بغلم میکنه بیرون که دیدم فقط شلوار دارم ولی لباس زیر دارم خیلی حالم بد بود اهمیتی ندادم و لباس برداشتم رفتم تو حموم لباسامو عوض کردم اومدم بیرون بدون توجه رفتم بیرون
ته ویو
از خوب بیدار شدم اتم بیدار شد موقعی که دید بغلمه خیلی با زوررررر زیاددددد از بغلم در اومد و دید لباس نداره اهمیتی نداد رفت حموم لباس پوشید و رفت بیرون حالش خ ب نبود نمیدونست اصلا چیکار میکنه بخواطر همین الان یادش نیست خودش گفته بغلم کن ولی الان که بهتر شده واقعا از دستم خییلیی ناراحته
ببخشید بازم بده هرچی باشه از پارسای قبل 🤏بیشتر محتوا داره
شرط پارت بعد
لایک ⁹
کامنت ⁹
رفتم دمه در اتاق ات در زدم جواب نداد دستگیره رو فشار دادم قفل بود
ته:ات .... ات .... حالت خوبه.... اتتتتت(در میزنه و همزمان حرف میزنه)
هوفففف چرا این بچه اینطوری میکنه نکنه کارم واقعا بد بود
باید بیشتر تو مدرسه مواظبش باشم خاک تو سه من که انقدر داداش بدیم که حواسم به خواهرم نبود البته خواهر که نه (ناراحت)
رفتم کلید اتاقمو برداشتم کلید اتاقمون بهم میخورد درو باز کردم دیدم زیر پتوعه
رفتم جلو تر و نشستم رو تختش و پتو رو تا زیر سینش کشیدم یااااااااا ابولفضلللللللللل این لباس نداره پتو رو تا کلش کشیدم تو تعجب بودم ای یا امام رضا ای وای تکون خورد سرشو از پتو درآورد
ات:داداش(خوابالو)
ته:بله
ات میشه پیشم بخوابی(بی حال)
ته:حالت خوبه
ات:همدمم میخوابی؟(بی حال )
ته:ا...آره آره برو کنار تر تا بخوابم
رفت کنار منم خوابیدم پیشش این الان نمیدونه با bی kی nی اونده بغلم بغلش کردم که خودشو انقدر کوچولو کرد که انگار نه انگار بزرگ شده مثل نی نی یا بود منم سفت تر بغلش کردم که قشنگ چسبید بهم ای اون سفت تر کرد ۱ سانت هم فاصله نداشتیم خدا تو چرا انقدر بچه ایییییی و خوابیدیم
پرش زمانی به ساعت ۴ بعد از ظهر......................................................
ات ویو
از خواب بیدار شدم تهیونگ هم بیدار شد چرا من بغلشم چرا اون بغلم کرده از کلی زور زدم خیلی سفت گرفتع بود اونم مقاومت میکرد که درنیام از بغلش اومدم بیرون خیلی بیشعوری یک بار حالمو خراب میکنه بعد میاد بغلم میکنه بیرون که دیدم فقط شلوار دارم ولی لباس زیر دارم خیلی حالم بد بود اهمیتی ندادم و لباس برداشتم رفتم تو حموم لباسامو عوض کردم اومدم بیرون بدون توجه رفتم بیرون
ته ویو
از خوب بیدار شدم اتم بیدار شد موقعی که دید بغلمه خیلی با زوررررر زیاددددد از بغلم در اومد و دید لباس نداره اهمیتی نداد رفت حموم لباس پوشید و رفت بیرون حالش خ ب نبود نمیدونست اصلا چیکار میکنه بخواطر همین الان یادش نیست خودش گفته بغلم کن ولی الان که بهتر شده واقعا از دستم خییلیی ناراحته
ببخشید بازم بده هرچی باشه از پارسای قبل 🤏بیشتر محتوا داره
شرط پارت بعد
لایک ⁹
کامنت ⁹
۱.۵k
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.