(من عاشق یک روانی شدم ) (پارت ۱)
( ما دو دختر ۱۶ ساله ایم اسم من تیناس و اسم دوستم محیا پدر من یکی از بزرگترین خان های چوکورواس و پدر محیا هم شریک بابای منه ما ترک هستیم و با قبیله ی کره ایا دشمنی داریم یه خان دیگه هم تو چوکوروا هس که اون هم رقیب بابای منه و یه پسر به اسم تهیونگ داره و بخاطر مشکلات قبیله ای باهاش بد رفتاری میکنم و شریکش هم یه پسر داره به اسم جیمین . روز اول تابستون بود ، داشتیم چمدونامونو میبستیم )
محیا : بلاخره از شر درس و مسق خلاص شدیم
من : نترس عزیزم سه ماه استراحت میکنی برمیگردیم همین خراب شده
محیا : بلاخره از شر درس و مسق خلاص شدیم
من : نترس عزیزم سه ماه استراحت میکنی برمیگردیم همین خراب شده
۸.۳k
۲۹ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.