🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
دیانا: درو باز کردم که چهره دخترا رو دیدم و چشام سیاهی رفت و آخرین چیزی که فهمیدم این بود که افتادم او بغل نیکا
نیکا : دیا افتاد تو بغلم و بیهوش شد با دخترا به زور بردیمش یه اتاق که برا هیج کدوم از ما نبود
پانیذ: نکنه چیزیش شده باشه
نیکا : هیچی نشده فقط غش کرده
مهشاد : من میگم به ارسلان بگیم
نیکا ؛ نهههه اگه حامله باشه و نخاد بگه چی
پانیذ: خاله شدم ؟
نیکا : نمیدونم ولی حالش عین حاملگی منه
مهشاد : من میگم روی صورتش آب بپاشم
نیکا: آب ریختم رو صورت دیانا آما تکونی نخورد
________________________________
دیانا: پاشدم دیدم سر مهشاد روی شکممع و داره با گوشیش ور میره
مهشاد: دیانا
دیانا: جی شده ؟
مهشاد : حامله ایییی ؟
دیانا: نمیدونم که
مهشاد : بیبی چک دادم دستشو و گفتم: بدو برو
دیانا: پریدم توی دسشویی و ....
دیانا: درو باز کردم که چهره دخترا رو دیدم و چشام سیاهی رفت و آخرین چیزی که فهمیدم این بود که افتادم او بغل نیکا
نیکا : دیا افتاد تو بغلم و بیهوش شد با دخترا به زور بردیمش یه اتاق که برا هیج کدوم از ما نبود
پانیذ: نکنه چیزیش شده باشه
نیکا : هیچی نشده فقط غش کرده
مهشاد : من میگم به ارسلان بگیم
نیکا ؛ نهههه اگه حامله باشه و نخاد بگه چی
پانیذ: خاله شدم ؟
نیکا : نمیدونم ولی حالش عین حاملگی منه
مهشاد : من میگم روی صورتش آب بپاشم
نیکا: آب ریختم رو صورت دیانا آما تکونی نخورد
________________________________
دیانا: پاشدم دیدم سر مهشاد روی شکممع و داره با گوشیش ور میره
مهشاد: دیانا
دیانا: جی شده ؟
مهشاد : حامله ایییی ؟
دیانا: نمیدونم که
مهشاد : بیبی چک دادم دستشو و گفتم: بدو برو
دیانا: پریدم توی دسشویی و ....
۲۰.۴k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.