فیک جونگ کوک پروانه خونین p6
خودم رو آماده کردم
ومنتظر کوک بودم بوق زد رفتم
درو باز کردم سوار ماشین شدم
باهم دیگه حرف میزدیم
میگفتیم میخندیم
کوک:رسیدیم
ا.ت:اوه اقای جئون ممنونم(شوخی و خنده)
کوک:مرسی خانمی (😁😌)
ا.ت کوک:بای
ویو جونگ کوک
اولین بارم بود که با ا.ت گرم
گرفتم اون اخلاق بدی نداشت
ویو ا.ت
کوک من رو رسوند آرایش گاه
تقریباً ۴ساعت شده بود من آماده بودم که کوک بوق زد
بدو بدو رفتم بیرون
کوک بود لب خند زدم
سوار ماشین شدم رفتیم سمت تالار
حس عجیبی داشتم
ویو کوک وقتی درا به رومون باز شدن
یه نگاه به ا.ت انداختم با باز شدن درها
چشمان دو برابر شدن
میتونستم نامنظم بودن احساساتش رو حس کنم دستم رو روی شونش گزاشتم و اون رو به خدم نزدیک کردم
ورفتیم داخل
همه برای ما دست زدن وخوش حال بودن
که همه گفتن باید رقص تانگو رو بریم
ا.ت در هر صورت مخالفت نمیکرد
نمیدونم چرا حس میکنم
مثل یه عروسک یخ زده رفتار میکنه
ا.ت (توی دلش) اون داره به من نگاه میکنه همه ازم خواستن باکوک تانگو برم ولی اون چرا اینجا ست
قبول کردم تانگو رفتیم
همه مهمونا
گقتن هم دیگه رو ببوسیم
منو کوک به هم نگاه کردیم من با تردید
سرم رو به نشان رضایت حالت دادم
کوک هم راظی بود
هم دیگرو بوسیدم
تقریباً وقت رفتن بود
کوک:ا.ت ،چرا این جوری رفتار میکردی
ا.ت:.........
کوک:ا.ت
ا.ت:.........
ویو ا.ت
وقتی باهام حرف زد دیگه نتونستم
تحمل کنم وشروع کردم
به گریه
اما برای خدم هم که شده باید خدم رو
جمو جور میکردم
رفتم به خونه کوک
کوک:بیا چند تا از مهم ترین قوانین رو بهت بگم
ا.ت:بگو(سرد)
ویو ا.ت
وقتی داشت قانون هارو میگفت ،،،،
خدای من چطور ازم خواست
این قانون رو مراعات کنم .
اون ازم خواست به دخترای که
توی خونه میاره کار نداشته باشم؟
حالا که این طوری شد باشه😏
ومنتظر کوک بودم بوق زد رفتم
درو باز کردم سوار ماشین شدم
باهم دیگه حرف میزدیم
میگفتیم میخندیم
کوک:رسیدیم
ا.ت:اوه اقای جئون ممنونم(شوخی و خنده)
کوک:مرسی خانمی (😁😌)
ا.ت کوک:بای
ویو جونگ کوک
اولین بارم بود که با ا.ت گرم
گرفتم اون اخلاق بدی نداشت
ویو ا.ت
کوک من رو رسوند آرایش گاه
تقریباً ۴ساعت شده بود من آماده بودم که کوک بوق زد
بدو بدو رفتم بیرون
کوک بود لب خند زدم
سوار ماشین شدم رفتیم سمت تالار
حس عجیبی داشتم
ویو کوک وقتی درا به رومون باز شدن
یه نگاه به ا.ت انداختم با باز شدن درها
چشمان دو برابر شدن
میتونستم نامنظم بودن احساساتش رو حس کنم دستم رو روی شونش گزاشتم و اون رو به خدم نزدیک کردم
ورفتیم داخل
همه برای ما دست زدن وخوش حال بودن
که همه گفتن باید رقص تانگو رو بریم
ا.ت در هر صورت مخالفت نمیکرد
نمیدونم چرا حس میکنم
مثل یه عروسک یخ زده رفتار میکنه
ا.ت (توی دلش) اون داره به من نگاه میکنه همه ازم خواستن باکوک تانگو برم ولی اون چرا اینجا ست
قبول کردم تانگو رفتیم
همه مهمونا
گقتن هم دیگه رو ببوسیم
منو کوک به هم نگاه کردیم من با تردید
سرم رو به نشان رضایت حالت دادم
کوک هم راظی بود
هم دیگرو بوسیدم
تقریباً وقت رفتن بود
کوک:ا.ت ،چرا این جوری رفتار میکردی
ا.ت:.........
کوک:ا.ت
ا.ت:.........
ویو ا.ت
وقتی باهام حرف زد دیگه نتونستم
تحمل کنم وشروع کردم
به گریه
اما برای خدم هم که شده باید خدم رو
جمو جور میکردم
رفتم به خونه کوک
کوک:بیا چند تا از مهم ترین قوانین رو بهت بگم
ا.ت:بگو(سرد)
ویو ا.ت
وقتی داشت قانون هارو میگفت ،،،،
خدای من چطور ازم خواست
این قانون رو مراعات کنم .
اون ازم خواست به دخترای که
توی خونه میاره کار نداشته باشم؟
حالا که این طوری شد باشه😏
۴.۴k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.