پارت 6⚡
رنگکوکو: ات بامن میای بریم پیش پدر و برادرم
ات: باشه
(رفتیم به خونه پدر رنگکوکو)
پدررنگکوکو (اسمش یادم رفته ببخشید): سلام کیوروجی این دختر کیه
ات: سلام من ات هستم هاشیرای یخ از دیدنتون خوشبختم
سنجیرو (برادر رنگکوکو): سلام دادداش کی ازدواج کردی
رنگکوکو: ایشون دوست من هستند
سنجیرو: از دیدنتون خوشبختم من سنجیرو هستم
ات: منم اتم کیوروجی میتونم به سنجیرو آموزش بدم
رنگکوکو: باشه
(بعد از رفتن ات)
پدر رنگکوکو: دختر مهربونی میاد ازش خوشت میاد
رنگکوکو: بله ولی اگر شما اجازه ندیدمن باهاش ازدواج نمیکنم
پدر رنگکوکو: خب دختر خوبی به نظر میاد اگه خودت بخوای باهاش ازدواج کن
رنگکوکو: ممنون
ات: سنجیرو با برادرت تمرین کردی
سنجیرو: آره تمرین کردم چطور مگه ضعیف ام
ات: نه پیشرفت خوبی داشتی با اینکه بچه ای شمشیر زن خوبی میشی
سنجیرو: ممنون
ات: باشه
(رفتیم به خونه پدر رنگکوکو)
پدررنگکوکو (اسمش یادم رفته ببخشید): سلام کیوروجی این دختر کیه
ات: سلام من ات هستم هاشیرای یخ از دیدنتون خوشبختم
سنجیرو (برادر رنگکوکو): سلام دادداش کی ازدواج کردی
رنگکوکو: ایشون دوست من هستند
سنجیرو: از دیدنتون خوشبختم من سنجیرو هستم
ات: منم اتم کیوروجی میتونم به سنجیرو آموزش بدم
رنگکوکو: باشه
(بعد از رفتن ات)
پدر رنگکوکو: دختر مهربونی میاد ازش خوشت میاد
رنگکوکو: بله ولی اگر شما اجازه ندیدمن باهاش ازدواج نمیکنم
پدر رنگکوکو: خب دختر خوبی به نظر میاد اگه خودت بخوای باهاش ازدواج کن
رنگکوکو: ممنون
ات: سنجیرو با برادرت تمرین کردی
سنجیرو: آره تمرین کردم چطور مگه ضعیف ام
ات: نه پیشرفت خوبی داشتی با اینکه بچه ای شمشیر زن خوبی میشی
سنجیرو: ممنون
۱.۹k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.