دختر گل فروش پارت: ۲.پارت: اخر
فردا صبح:
ویو جیهوپ:
از ذوق ساعت ده از خواب بیدار شدم رفتم پایین صبحونه خوردم و اومدم بالا تا ساعت چهار توی گوشی بودم چهار تا پنج هم خوابیدم که مری اومد
ویو مری:
صبح پاشدم صبحونه خوردم رفتم گلخونه تا ساعت پنج کلی مشتری داشتم ساعت پنج رفتیم دم در خونه جیهوپ. خونه نبود قصر بود پیش خودم گفتم اگه اینا خونس پس خونه ما چیه زنگ زدم و خدمتکار در رو باز کرد و من رو راهنمایی کرد داخل امارت و بعد جلوم خانوم قد بلندی وایساد
مری: سلام من مری هستم شما گفتید کارم داشتید
م. جیهوپ: من که کاری... بله امم از این طرف
پیش خودم گفتم حتی مادرشم عجیبه
وارد یه اتاق شدیم دیدیم جیهوپ روی تخت خوابیده
م. جیهوپ: جیهوپ پاشو خانم مری اومدن
جیهوپ سریع از روی تخت بلند شد اومد سمتم و سلام کرد منم سلام کردم
م. ج: خانم مری گل ها اینجا هستن
رفتم سمت گل ها بعد از دو دقیقه گفتم
مری: این گل ها که مشکلی ندارن
م. ج: ام پس صبر کنید یه گل دیگه هست واستون بیارم
مادر جیهوپ رفت و منو جیهوپ رو تنها گذاشت بعد از چند دقیقه جیهوپ رفت در رو قفل کرد
مری: چرا در رو ق.....
ج: هیش
اروم اروم اومد طرفم منم عقب عقب میرفتم که یک هو خوردم به دیوار جیهوپ هم اومد نزدیکم دستش رو گذاشت کنار سرم صورتش رو به صورتم نزدیک کرد گفت
ج: میخوام یه چیزی بهت بگم
مری: چ.... ی
ج: میدونی چرا هر روز میومدم اونجا
مری: نه
ج: چون عاشقت بودم. ماه هاست عاشقتم امیدوارم تو هم منو دوست داشته باشی
مری: دو... دوست ندارم فقط حسی خیلی ریزی بهت دارم جیهوپ اینقدر ذوق کرد لب ش رو گذاشت رو لب مری و اون رو بوسید
بعد از ۵دقیقه جیهوپ به کارشون پایان داد و بعد از جیبش یه حلقه در اورد گفت(الان حلقه از کجا اورده مهم نیست)
ج: با من ازدواج میکنی
مری کمی مکث کرد و بعد گفت
مری: اره
جیهوپ حلقه رو انداخت داخل دست مری بعد پرید بغلش کرد بعد یه زندگی شاد رو تا اخر عمر سپری کردن
این فیک خیلی کیوت بود هر لحظه که مینشتم قلبم بیشتر اکلیلی میشد ☺️☺️
ویو جیهوپ:
از ذوق ساعت ده از خواب بیدار شدم رفتم پایین صبحونه خوردم و اومدم بالا تا ساعت چهار توی گوشی بودم چهار تا پنج هم خوابیدم که مری اومد
ویو مری:
صبح پاشدم صبحونه خوردم رفتم گلخونه تا ساعت پنج کلی مشتری داشتم ساعت پنج رفتیم دم در خونه جیهوپ. خونه نبود قصر بود پیش خودم گفتم اگه اینا خونس پس خونه ما چیه زنگ زدم و خدمتکار در رو باز کرد و من رو راهنمایی کرد داخل امارت و بعد جلوم خانوم قد بلندی وایساد
مری: سلام من مری هستم شما گفتید کارم داشتید
م. جیهوپ: من که کاری... بله امم از این طرف
پیش خودم گفتم حتی مادرشم عجیبه
وارد یه اتاق شدیم دیدیم جیهوپ روی تخت خوابیده
م. جیهوپ: جیهوپ پاشو خانم مری اومدن
جیهوپ سریع از روی تخت بلند شد اومد سمتم و سلام کرد منم سلام کردم
م. ج: خانم مری گل ها اینجا هستن
رفتم سمت گل ها بعد از دو دقیقه گفتم
مری: این گل ها که مشکلی ندارن
م. ج: ام پس صبر کنید یه گل دیگه هست واستون بیارم
مادر جیهوپ رفت و منو جیهوپ رو تنها گذاشت بعد از چند دقیقه جیهوپ رفت در رو قفل کرد
مری: چرا در رو ق.....
ج: هیش
اروم اروم اومد طرفم منم عقب عقب میرفتم که یک هو خوردم به دیوار جیهوپ هم اومد نزدیکم دستش رو گذاشت کنار سرم صورتش رو به صورتم نزدیک کرد گفت
ج: میخوام یه چیزی بهت بگم
مری: چ.... ی
ج: میدونی چرا هر روز میومدم اونجا
مری: نه
ج: چون عاشقت بودم. ماه هاست عاشقتم امیدوارم تو هم منو دوست داشته باشی
مری: دو... دوست ندارم فقط حسی خیلی ریزی بهت دارم جیهوپ اینقدر ذوق کرد لب ش رو گذاشت رو لب مری و اون رو بوسید
بعد از ۵دقیقه جیهوپ به کارشون پایان داد و بعد از جیبش یه حلقه در اورد گفت(الان حلقه از کجا اورده مهم نیست)
ج: با من ازدواج میکنی
مری کمی مکث کرد و بعد گفت
مری: اره
جیهوپ حلقه رو انداخت داخل دست مری بعد پرید بغلش کرد بعد یه زندگی شاد رو تا اخر عمر سپری کردن
این فیک خیلی کیوت بود هر لحظه که مینشتم قلبم بیشتر اکلیلی میشد ☺️☺️
۵.۳k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.