Part8
منم رفتم پیش میلی نشستم و هی با خودم میگفتم که چرا اون کارو کرد اون لحظه قلبم داشت از سینم (عه عه عه منحرف نشید منحرفا🗿) میزد بیرون که هانول یکی زد پس سرم
میلی : سه ساعته دارم صدات میکنم دختر کجایی
هانول : فک کنم داره به عشقش فکر میکنه
همه به غیر هایجیم: اوووووو (لبخند شیطانی)
هایجیم: مرضضض میگیرم میزنمتونااا (عصبی)
همه داشتن میخندیدن باز هم نگاه های سنگین حس کردم اما این سری تهیونگ داشت نگام میکرد
ادمین میفرمایند که برای فکر کردن نباید گشنه باشید و الان من دارم میمیرم از گشنگی بای بای عشقای منننن
صبحونمو که خوردن تا جایی که مغزم میکشه مینویسم 🤡🤌🤌
میلی : سه ساعته دارم صدات میکنم دختر کجایی
هانول : فک کنم داره به عشقش فکر میکنه
همه به غیر هایجیم: اوووووو (لبخند شیطانی)
هایجیم: مرضضض میگیرم میزنمتونااا (عصبی)
همه داشتن میخندیدن باز هم نگاه های سنگین حس کردم اما این سری تهیونگ داشت نگام میکرد
ادمین میفرمایند که برای فکر کردن نباید گشنه باشید و الان من دارم میمیرم از گشنگی بای بای عشقای منننن
صبحونمو که خوردن تا جایی که مغزم میکشه مینویسم 🤡🤌🤌
۳۰۵
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.