یه دیوونه دنبالم کرده!!!(part24)
لپش خشک شده بود و چشماش از بس گریه کرد، قرمز شده بودن.
✓دیگه کله شق بازی در نیار فهمیدی؟!!!!
_اوکی.
✓تو میمردی من باید راز هامو به کی می گفتم؟؟؟!!!
_بسه بسه فهمیدم، دیگه گه خوری نمی کنم.
✓افرین.
(یک روز بعد،...)
منو مرخص کردن و با جونگکوک رفتم خونه، وقتی اومدیم خونه جونگکوک دیگه اصلا نمی زاشت کار بکنم، همش می گفت که بگیرم بخوابم تا مشکلی برای خودم و اون بچه درست نکنم.
من آدمی بودم که زیاد نمی خوابیدم، اصلا به جز اینکه مریض بشم هیچ وقت نمی خوابیدم، اصلا خوابم نمی برد، خیلی سعی کرده بودم ولی نمی شد.
دو سه روز همین جور گذشت که دیدم رزی زنگ زد:
✓سلام خر.
_سلام گاو.
✓از خر دوم چه خبر، اذیت که نمی کنه؟(بچه رو میگفت)
_اون مگه چند ماهشه، نهایتش یک ماهه که به وجود اومده.
✓بله بله بخاطر بعضی اثرات به وجود اومده(با خنده)
_خفه شو دیو"ث.
✓خوب راست میگم دیگه...
_خب حالا هر چی.
_برای چی زنگ زدی؟
✓میگم بیا بریم بیرون.
_باشه بزار آماده بشم میام جلوی در منتظرت.
✓اوکی بای.
رفتم آماده شدم، یه شومیز کرمی با یه شلوار مشکی بک پوشیدم، یکی از کیف هامو از توی اتاق لباس برداشتم داشتم یکی از کفش هایی که جونگکوک برام خریده بود رو انتخاب می کردم که جونگکوک از اتاق نقاشی اومد بیرون، کل لباس سفیدش رنگی شده بود، شلوارکش هم که مشکی بود رو هم خط خطی کرده بود.
+جایی میری؟(داشت بوم نقاشی رو نگاه مینداخت)
_دارم با رزی میرم بیرون...
+تو هیچ جا نمی ری.
_یعنی چه من به رزی گفتم بیاد دنبالم، حالا تو میگی نرم.
+بهش بگو نیاد، من نمی زارم بری بیرون بلا سر خودت بیاری.
_عههههههههه(پاشو کوبید زمین)
هر چی میشه سریع گریم میگیره برای همین بپر بپر کردم تو اتاق و کلم رو کوبیدم رو تخت.
_(با صدای بلند گریه کردن)
دیدم جونگکوک با لباس رنگی اومد رو تخت و بغلم کرد.
+بیب؟ عه گریه نکن من ناراحت میشم.
لج کردم و بلند شدم رفتم داخل تراس و درو پشت سرم قفل کردم.
+مثلاً تو الان تو شکمت بچه داری، این بچه بازی هارو بزار کنار!!!
(اصلا ا.ت صداشو نمیشنید، داشت از
پشت شیشه حرف می زد)
_ور ور فقط بلده اذیتم کنه.
دیدم به در یه کلید انداخته شد و درو باز کرد، جونگکوک دستم رو گرفت و برد سمت اتاق، لباسم رو عوض کرد ، یه پاپوش خرگوش کرد تو پام، ی تیشرت طوسی با شلوار هم رنگش تنم کرد و پتو رو انداخت روم، به جیمین زنگ زد به رزی بگه نیاد دنبال من...
#بی_تی_اس.
#وی.
#کیوت.
#نامجون.
#جونگکوک.
#جیمین.
دیگه این دفعه ببخشش در کار نیس 15 تا لایک و 10 تا کامنت وگرنه اصلا پارت بعد رو نمی زارم...
✓دیگه کله شق بازی در نیار فهمیدی؟!!!!
_اوکی.
✓تو میمردی من باید راز هامو به کی می گفتم؟؟؟!!!
_بسه بسه فهمیدم، دیگه گه خوری نمی کنم.
✓افرین.
(یک روز بعد،...)
منو مرخص کردن و با جونگکوک رفتم خونه، وقتی اومدیم خونه جونگکوک دیگه اصلا نمی زاشت کار بکنم، همش می گفت که بگیرم بخوابم تا مشکلی برای خودم و اون بچه درست نکنم.
من آدمی بودم که زیاد نمی خوابیدم، اصلا به جز اینکه مریض بشم هیچ وقت نمی خوابیدم، اصلا خوابم نمی برد، خیلی سعی کرده بودم ولی نمی شد.
دو سه روز همین جور گذشت که دیدم رزی زنگ زد:
✓سلام خر.
_سلام گاو.
✓از خر دوم چه خبر، اذیت که نمی کنه؟(بچه رو میگفت)
_اون مگه چند ماهشه، نهایتش یک ماهه که به وجود اومده.
✓بله بله بخاطر بعضی اثرات به وجود اومده(با خنده)
_خفه شو دیو"ث.
✓خوب راست میگم دیگه...
_خب حالا هر چی.
_برای چی زنگ زدی؟
✓میگم بیا بریم بیرون.
_باشه بزار آماده بشم میام جلوی در منتظرت.
✓اوکی بای.
رفتم آماده شدم، یه شومیز کرمی با یه شلوار مشکی بک پوشیدم، یکی از کیف هامو از توی اتاق لباس برداشتم داشتم یکی از کفش هایی که جونگکوک برام خریده بود رو انتخاب می کردم که جونگکوک از اتاق نقاشی اومد بیرون، کل لباس سفیدش رنگی شده بود، شلوارکش هم که مشکی بود رو هم خط خطی کرده بود.
+جایی میری؟(داشت بوم نقاشی رو نگاه مینداخت)
_دارم با رزی میرم بیرون...
+تو هیچ جا نمی ری.
_یعنی چه من به رزی گفتم بیاد دنبالم، حالا تو میگی نرم.
+بهش بگو نیاد، من نمی زارم بری بیرون بلا سر خودت بیاری.
_عههههههههه(پاشو کوبید زمین)
هر چی میشه سریع گریم میگیره برای همین بپر بپر کردم تو اتاق و کلم رو کوبیدم رو تخت.
_(با صدای بلند گریه کردن)
دیدم جونگکوک با لباس رنگی اومد رو تخت و بغلم کرد.
+بیب؟ عه گریه نکن من ناراحت میشم.
لج کردم و بلند شدم رفتم داخل تراس و درو پشت سرم قفل کردم.
+مثلاً تو الان تو شکمت بچه داری، این بچه بازی هارو بزار کنار!!!
(اصلا ا.ت صداشو نمیشنید، داشت از
پشت شیشه حرف می زد)
_ور ور فقط بلده اذیتم کنه.
دیدم به در یه کلید انداخته شد و درو باز کرد، جونگکوک دستم رو گرفت و برد سمت اتاق، لباسم رو عوض کرد ، یه پاپوش خرگوش کرد تو پام، ی تیشرت طوسی با شلوار هم رنگش تنم کرد و پتو رو انداخت روم، به جیمین زنگ زد به رزی بگه نیاد دنبال من...
#بی_تی_اس.
#وی.
#کیوت.
#نامجون.
#جونگکوک.
#جیمین.
دیگه این دفعه ببخشش در کار نیس 15 تا لایک و 10 تا کامنت وگرنه اصلا پارت بعد رو نمی زارم...
۱۰.۳k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.