"زندگی من"
"زندگی من"
پارت 16
ویو جیمین
رفتم بیرون ی نامه برای ات نوشتم رفتم پیش اعضا..ساعت دیگه تقریبا 2 نیم بود منم از پیش اعضا رفتم خونه یونا...
کلید انداختم درو بازکردم دیدم کسی نیست گفتم شاید خوابه رفتم تو اتاق دیدم که کسی هم اونجا نیست که یتو یکی از پشت پرید بغلم..
یونا: سلام چاگیاا خوبی؟ چه عجب اومدی اینجا!.
جیمین: سلام مرسی..یونا حالا ی شب پیش ات بودم نکنه به ات اعتماد نداری؟
یونا: اعتماد دارم ولی تو گفتی میای پیش من..
جیمین: ببخشید
یونا: باشه عیبی نداره بیا بریم بشینیم برام تعریف کن تو این چند هفته که نبودی چه اتفاقاتی افتاده؟
رفتیم نشستیم اصلا دوست نداشتم که باهاش حرف بزنم یا بغلش کنم ولی همه چیو تعریف کردم از اهنگای جدیدم از اهنگای بقیه اعضا گفتم..
چند ساعت بعد
الان دیگه ساعت تقریبا 5:40 بود از یونا خداحافظی کردم رفتم...کلیدمو جا گذاشتم..از قصدت اینکارو کردم وقتی که یونا رفت دستشویی منم روی اپن کلیدو گذاشتم..نشستم تو ماشین گوشیمو در اوردم شماره ا/ت رو گرفتم بعد از چند تا بوق بالاخره جوابمو داد
*مکالمه بین ا/ت و جیمین*
جیمین: الو سلام ات
ات: سلام جیمین خوبی؟ چیشد؟
جیمین: ممنون..هیچی کلیدمو جاگذاشتم الانم دیگه ساعت 6 میشه
ات: باشه یونا گفت که جیمین وقتی که بره الکس 5 مین بعدش میاد
جیمین: اهان..ات الکس اومد من برم خداحافظ
ات: باشه برو مراقب خودت باش خداحافظ
(قطع کرد)
از ماشین پیاده شدم که ببینم واقعا الکسه یا کس دیگه ای که دیدم نه خود الکس..
20 مین بعد..
ساعت دیگه داشت میشد 6 نیم دیگه وقتش بود رفتم زنگ یکی از خونه ها رو زدم درو برام باز کرد دکمه اسانسور زدم...رسیدم بالا از اسانسور پیاده شدم کلید در خونه رو جدا کرده بودم درو بی سروصدا بازکردم..ی صداهایی میومد(استغفرالله😂)
از اتاق بود رفتم تو اتاق دیدم که الکس داره یونا رو بوس میکنه..
و من مزاحمشون شدم
جیمین: به به ببین کی اینجاست!.*جدی*
یونا: عه چاگیاا تو اینجا چیکار میکنی؟
جیمین: به من نگو چاگیا*عصبی*
یونا: اخه..
جیمین:هیچی نشنوم دیگه از الان به بعد رابطه منو تو تموم شد..
از اونجا رفتم کلیدو برداشتم رفتم پایین سوار ماشین شدم..دروغ نکم ولی به یونا وابسته شده بودم ولی از طرفی هم به ات علاقه داشتم..با ات میتونستم یونا فراموش کنم..
پارت 16
ویو جیمین
رفتم بیرون ی نامه برای ات نوشتم رفتم پیش اعضا..ساعت دیگه تقریبا 2 نیم بود منم از پیش اعضا رفتم خونه یونا...
کلید انداختم درو بازکردم دیدم کسی نیست گفتم شاید خوابه رفتم تو اتاق دیدم که کسی هم اونجا نیست که یتو یکی از پشت پرید بغلم..
یونا: سلام چاگیاا خوبی؟ چه عجب اومدی اینجا!.
جیمین: سلام مرسی..یونا حالا ی شب پیش ات بودم نکنه به ات اعتماد نداری؟
یونا: اعتماد دارم ولی تو گفتی میای پیش من..
جیمین: ببخشید
یونا: باشه عیبی نداره بیا بریم بشینیم برام تعریف کن تو این چند هفته که نبودی چه اتفاقاتی افتاده؟
رفتیم نشستیم اصلا دوست نداشتم که باهاش حرف بزنم یا بغلش کنم ولی همه چیو تعریف کردم از اهنگای جدیدم از اهنگای بقیه اعضا گفتم..
چند ساعت بعد
الان دیگه ساعت تقریبا 5:40 بود از یونا خداحافظی کردم رفتم...کلیدمو جا گذاشتم..از قصدت اینکارو کردم وقتی که یونا رفت دستشویی منم روی اپن کلیدو گذاشتم..نشستم تو ماشین گوشیمو در اوردم شماره ا/ت رو گرفتم بعد از چند تا بوق بالاخره جوابمو داد
*مکالمه بین ا/ت و جیمین*
جیمین: الو سلام ات
ات: سلام جیمین خوبی؟ چیشد؟
جیمین: ممنون..هیچی کلیدمو جاگذاشتم الانم دیگه ساعت 6 میشه
ات: باشه یونا گفت که جیمین وقتی که بره الکس 5 مین بعدش میاد
جیمین: اهان..ات الکس اومد من برم خداحافظ
ات: باشه برو مراقب خودت باش خداحافظ
(قطع کرد)
از ماشین پیاده شدم که ببینم واقعا الکسه یا کس دیگه ای که دیدم نه خود الکس..
20 مین بعد..
ساعت دیگه داشت میشد 6 نیم دیگه وقتش بود رفتم زنگ یکی از خونه ها رو زدم درو برام باز کرد دکمه اسانسور زدم...رسیدم بالا از اسانسور پیاده شدم کلید در خونه رو جدا کرده بودم درو بی سروصدا بازکردم..ی صداهایی میومد(استغفرالله😂)
از اتاق بود رفتم تو اتاق دیدم که الکس داره یونا رو بوس میکنه..
و من مزاحمشون شدم
جیمین: به به ببین کی اینجاست!.*جدی*
یونا: عه چاگیاا تو اینجا چیکار میکنی؟
جیمین: به من نگو چاگیا*عصبی*
یونا: اخه..
جیمین:هیچی نشنوم دیگه از الان به بعد رابطه منو تو تموم شد..
از اونجا رفتم کلیدو برداشتم رفتم پایین سوار ماشین شدم..دروغ نکم ولی به یونا وابسته شده بودم ولی از طرفی هم به ات علاقه داشتم..با ات میتونستم یونا فراموش کنم..
۱۲.۴k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.