پارت ۱۰ فصل ۲-نفوذ infiltrate
∆فکر کنم وقت اخاذی کردن رسیده
-من تسلیمم
∆ برو اون الماس هارو بیار...
-باشه
∆نامجون توهم برو که یه وقت فکری به سرش نزنه
/چشم قربان
و رفتن الماس هارو بیارن...
-من میرم تو اتاق که بیارمشون
/کمتر از یک دقیقه دیگه اینجایی. فهمیدی؟
-باشه
-بریم برداشتمشون
/بریم
-بیا
∆بده
ولی قبل اینکه الماس هارو ازش بگیره کشید عقب
-اول ازادشون کن
∆ نیلا خودت مواظب باش
-هان؟ نیلا؟
+چشم قربان...
و یهو نیلا روبروم کنار بچه ها قرار گرفت و سریع تفنگ رو روی سر جیمین گذاشت
-ولش کن دختره هرزه
+مواظب باش چی میگی
بهت گفته بودم با من بد صحبت کردن عواقب بدی داره
-باشه برو کنار بهت میدم ال...
قبل اینکه چیزی بگم صدای شلیک اومد..
-نهههههههه
خماری....
-من تسلیمم
∆ برو اون الماس هارو بیار...
-باشه
∆نامجون توهم برو که یه وقت فکری به سرش نزنه
/چشم قربان
و رفتن الماس هارو بیارن...
-من میرم تو اتاق که بیارمشون
/کمتر از یک دقیقه دیگه اینجایی. فهمیدی؟
-باشه
-بریم برداشتمشون
/بریم
-بیا
∆بده
ولی قبل اینکه الماس هارو ازش بگیره کشید عقب
-اول ازادشون کن
∆ نیلا خودت مواظب باش
-هان؟ نیلا؟
+چشم قربان...
و یهو نیلا روبروم کنار بچه ها قرار گرفت و سریع تفنگ رو روی سر جیمین گذاشت
-ولش کن دختره هرزه
+مواظب باش چی میگی
بهت گفته بودم با من بد صحبت کردن عواقب بدی داره
-باشه برو کنار بهت میدم ال...
قبل اینکه چیزی بگم صدای شلیک اومد..
-نهههههههه
خماری....
۳.۱k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.