رفته بودم بیرون بادوستم بعد داشتیم بر میگشتیم خونه یه گرب
رفته بودم بیرون بادوستم بعد داشتیم بر میگشتیم خونه یه گربه تو کوچمون بود که یه ساله میشناختیمش اسمشو گذاشته بودیم میویی بعد یه ماشین اومد بهش زد و رفت ..
میویی مرد...
بابای دوستم اومد میویی رو برد نمیدونم کجا بعد ما رفتیم پیشش روش یه پارچه سفید گرفتیم و براش دعا خوندیم انقدر گریه کردم که نگو
اصلا خونش وسط خیابون بود خیابون قرمز..
ایشش
میویی خیلی گربه ی خوبی بود خیلی هم مهربون بود اصلا وقتی داشتیم از پیشش میرفتیم هرجا رو میدیدیم یه گربه بود که داشت میرفت سمتش شایدم نمیرفتن نمیدونم
ولی کلا همه جا پر از گربه شده بود
میویی الان یه جای خوبه درسته؟
هم غذا داره هم اب و هم یه جای خوب برای خوابیدن
کلا میرم بخوابم شاید تونستم فراموشش کنم
بای...
میویی مرد...
بابای دوستم اومد میویی رو برد نمیدونم کجا بعد ما رفتیم پیشش روش یه پارچه سفید گرفتیم و براش دعا خوندیم انقدر گریه کردم که نگو
اصلا خونش وسط خیابون بود خیابون قرمز..
ایشش
میویی خیلی گربه ی خوبی بود خیلی هم مهربون بود اصلا وقتی داشتیم از پیشش میرفتیم هرجا رو میدیدیم یه گربه بود که داشت میرفت سمتش شایدم نمیرفتن نمیدونم
ولی کلا همه جا پر از گربه شده بود
میویی الان یه جای خوبه درسته؟
هم غذا داره هم اب و هم یه جای خوب برای خوابیدن
کلا میرم بخوابم شاید تونستم فراموشش کنم
بای...
۱.۹k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.