خوش میگذره 😉
پارت ۳۲
**
امروز قراره به اون آدرسی که کوک برام پیامک کرده برم
سوار ماشین شدم کم مونده بود برسم وقتی رسیدم بایه عمارت بزرگ رو به رو شدم به آرومی قدمی به سمت عمارت برداشتم
اینجا کجاست ؟
ایم عمارت زیاری بزرگ و شاهانه بود
احتمالا مال دوست جانگ کوکه
بهسمت در رفتم که یه بادیگارد جلوم قرار گرفت
+ اوه من ا/ت هستم
= چی می خوای اینجا ؟
+ پیغام دارم ، از آقای جانگ کوک
= دنبالم بیا فک کنم بدونم با کی کار داری
رفت و منم پشت سرش رفتم وقتی داخل عمارت شدم تعجبم بیشتر شد تمام وسایل خونه سفیدو طلایی بود
ایجا بیشتر شبیه کاج بود
= همینجا منتظر بمون
بادیگارد از پله ها بالا رفت و بعد از چند دقیقه یه مرد یا کت شلوار مشکی پایین اومد
+ سلام .. من ا/ت هستم
٪ شنیدم از جانگ کوک خبر داری ، بشین
نشستن اون من هم رو کاناپه نشستم
٪ خوب بگو ایشون رو از کجا میشناسی ؟
نمی دونستم باید راستشو بگم یا نه
+ در واقع ایشون دوست من هستند
آبرویی بالا انداخت
٪ دوست ؟ به یاد نمیارم ایشون دوستی داشته باشن
+ درواقع مدت زیادی نیست که با هم آشنا شدیم
٪ خودتون دارین میگید مدت زیادی نیست ، من چجوری باید به حرف هاتون اعتماد کنم ؟
کلافه شده بودم اون واقعا رو اعصاب بود
+ من پیغامی از طرف جانگ کوک به آقای جانگ ته دارم
٪ جانگ ته خودم هستم
+ خیلی خوب ایشون گفتند که بهتون بگم " ارباب به زودی بر می گردند "
به وضوح می تونستم تغییر رنگ صورت اونو ببینم
٪ تو مطمئنی ؟
+ بله
٪ خیلی خوب می تونی بهشون بگی همه چیز امادس
+ ببخشید میشه بگید چه اتفاقی در حال روخ دادن هست ؟
٪ یعنی میخوایید بگید شما ارباب رو نمی شناسید
+ من فقط پیغام جانگ کوک رو آوردم
٪ ایشون ارباب این عمارت هستند
چی ارباب این عمارت هر چی میگذره چیزای جدیدی ازش میفهمم
+ ایشون خانواده ای ندارن
٪ خیر ارباب حتی هیچ شخص آشنایی هم ندارند بخاطر همین من خیلی تعجب کردم که شما خودتون رو دوست ایشون معرفی کردید
یاد اون پنچ نفر افتادم پس جانکوک انهارو به چه عنوانی معرفی میکرد
+ شما یونا رو میشناسید؟
٪ یونا منظورتون آخرین برده ارباب هستش ؟
برده حتی اسمش هم برام سنگین بود یعنی هیچوقت اونارو به عنوان معشوقش معرفی نکرده بود
٪ ارباب کی به عمارت میان ؟
+ شاید حدود بیست روز دیگه
٪ بسیار خوب ممنون از اطلاع رسانیتون
لبخند کمرنگی زد
٪ مری ، خانم رو تا خلوت در همراهی کن
+ نیازی نیست خودم میرم ، از اشنایتون خوشحال شدم
گفتم و از عمارت خارج شدم
ذهنم زیادی درگیر بود جانگ کوک ارباب یه عمارت شاهانه بود اون حتی برده هم داشت
حتی نمی تونستم تحلیل کنم !
نمی دونم باید چیکار کنم با این وجود باز هم نمی تونم از جانگ کوک دست بکشم ، من عاشقش شدم شاید دلمو بهش باخته بودم
یعنی بعد از این بیست روز جانگ کوک منو به عنوان یه برده معرفی میکنه امیدوارم اینطوری نباشه
نه نه نمی تونه اینجوری باشه
جانگ کوک منو دوست داره مطمئنم خودش گفت بود من مطعلق بهشم .....
*******
پایان پارت ۳۲
لایک کنید لطفا ♥️🙏
**
امروز قراره به اون آدرسی که کوک برام پیامک کرده برم
سوار ماشین شدم کم مونده بود برسم وقتی رسیدم بایه عمارت بزرگ رو به رو شدم به آرومی قدمی به سمت عمارت برداشتم
اینجا کجاست ؟
ایم عمارت زیاری بزرگ و شاهانه بود
احتمالا مال دوست جانگ کوکه
بهسمت در رفتم که یه بادیگارد جلوم قرار گرفت
+ اوه من ا/ت هستم
= چی می خوای اینجا ؟
+ پیغام دارم ، از آقای جانگ کوک
= دنبالم بیا فک کنم بدونم با کی کار داری
رفت و منم پشت سرش رفتم وقتی داخل عمارت شدم تعجبم بیشتر شد تمام وسایل خونه سفیدو طلایی بود
ایجا بیشتر شبیه کاج بود
= همینجا منتظر بمون
بادیگارد از پله ها بالا رفت و بعد از چند دقیقه یه مرد یا کت شلوار مشکی پایین اومد
+ سلام .. من ا/ت هستم
٪ شنیدم از جانگ کوک خبر داری ، بشین
نشستن اون من هم رو کاناپه نشستم
٪ خوب بگو ایشون رو از کجا میشناسی ؟
نمی دونستم باید راستشو بگم یا نه
+ در واقع ایشون دوست من هستند
آبرویی بالا انداخت
٪ دوست ؟ به یاد نمیارم ایشون دوستی داشته باشن
+ درواقع مدت زیادی نیست که با هم آشنا شدیم
٪ خودتون دارین میگید مدت زیادی نیست ، من چجوری باید به حرف هاتون اعتماد کنم ؟
کلافه شده بودم اون واقعا رو اعصاب بود
+ من پیغامی از طرف جانگ کوک به آقای جانگ ته دارم
٪ جانگ ته خودم هستم
+ خیلی خوب ایشون گفتند که بهتون بگم " ارباب به زودی بر می گردند "
به وضوح می تونستم تغییر رنگ صورت اونو ببینم
٪ تو مطمئنی ؟
+ بله
٪ خیلی خوب می تونی بهشون بگی همه چیز امادس
+ ببخشید میشه بگید چه اتفاقی در حال روخ دادن هست ؟
٪ یعنی میخوایید بگید شما ارباب رو نمی شناسید
+ من فقط پیغام جانگ کوک رو آوردم
٪ ایشون ارباب این عمارت هستند
چی ارباب این عمارت هر چی میگذره چیزای جدیدی ازش میفهمم
+ ایشون خانواده ای ندارن
٪ خیر ارباب حتی هیچ شخص آشنایی هم ندارند بخاطر همین من خیلی تعجب کردم که شما خودتون رو دوست ایشون معرفی کردید
یاد اون پنچ نفر افتادم پس جانکوک انهارو به چه عنوانی معرفی میکرد
+ شما یونا رو میشناسید؟
٪ یونا منظورتون آخرین برده ارباب هستش ؟
برده حتی اسمش هم برام سنگین بود یعنی هیچوقت اونارو به عنوان معشوقش معرفی نکرده بود
٪ ارباب کی به عمارت میان ؟
+ شاید حدود بیست روز دیگه
٪ بسیار خوب ممنون از اطلاع رسانیتون
لبخند کمرنگی زد
٪ مری ، خانم رو تا خلوت در همراهی کن
+ نیازی نیست خودم میرم ، از اشنایتون خوشحال شدم
گفتم و از عمارت خارج شدم
ذهنم زیادی درگیر بود جانگ کوک ارباب یه عمارت شاهانه بود اون حتی برده هم داشت
حتی نمی تونستم تحلیل کنم !
نمی دونم باید چیکار کنم با این وجود باز هم نمی تونم از جانگ کوک دست بکشم ، من عاشقش شدم شاید دلمو بهش باخته بودم
یعنی بعد از این بیست روز جانگ کوک منو به عنوان یه برده معرفی میکنه امیدوارم اینطوری نباشه
نه نه نمی تونه اینجوری باشه
جانگ کوک منو دوست داره مطمئنم خودش گفت بود من مطعلق بهشم .....
*******
پایان پارت ۳۲
لایک کنید لطفا ♥️🙏
۵.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.