@N.o.v.e.l
@N.o.v.e.l
رمان شوهر عوضی من
پارت بیستو هشت
لو هان:خوب میتونی پسرتون بیاری شرکت من مشکی باهاش ندارم
لی نا:نه زنگ میزنم به مامانم که بره مدرسه دنبالش و لیان رو ببره پیش خودش
لو هان:مامان و باباتون اینجا هستن
لی نا:بله اینجا هستن
لو هان:چه خوب
قبلش به یه زن و مرد پول داده بودم که نقش پدر و مادرم رو بازی کنن
زنگ زدم بهش و گوشیو روی بلند گو گذاشتم
لی نا:الو سلام مامان
مامان:سلام دخترم خوبی
لی نا:مرسی مامانی میگم مامانی میشه بری دنبال لیان مدرسه هستن
مامان:باشه میرم خودت کی بر میگردی یان
لی نا:من امشبو میمونم شرکت کار دارم
مامان: باشه
گوشیو قطع کردم لو هان داشت نگام میکرد
لبخندی بهش زدم
و نشستم رو صندلی و شروع کردم به طراحی لباس
لو هان:من گشنمه میخوام پیتزا مخلوط سفارش بدم تو هم میخوای
خواستم بگم اره این غذای مورد علاقه منه یادم اومد که قبلا بهش گفتم عاشق پیتزا مخلوط هستم
لی نا:نه من گیاهخوارم از گوشت بدم میاد
لو هان:باشه هر جور خودت میخوای
که یهو برقا رفت
اگه از تاریکی ترسید میفهمم که لی نا هستش چون لی نا خیلی از تاریکی میترسه
از جام بلند شدم
لی نا:چرا برقا رفت
لو هان:میترسی از تاریکی
لی نا:نه من از تاریکی نمیترسم
گوه خوردم میترسم خیلی هم میترسم ولی مجبورم وانمود کنم نمیترسم
لی نا:خوب کنتور برق گذاشت بریم یه نگاهی بندازیم
جلو جلو میرفتم که انگار نمیترسم کنتور رو نگاه کردم میدونستم کار لو هان بود از قصد برقا رو قطع کرده بود که منو امتحان کنه
رمان شوهر عوضی من
پارت بیستو هشت
لو هان:خوب میتونی پسرتون بیاری شرکت من مشکی باهاش ندارم
لی نا:نه زنگ میزنم به مامانم که بره مدرسه دنبالش و لیان رو ببره پیش خودش
لو هان:مامان و باباتون اینجا هستن
لی نا:بله اینجا هستن
لو هان:چه خوب
قبلش به یه زن و مرد پول داده بودم که نقش پدر و مادرم رو بازی کنن
زنگ زدم بهش و گوشیو روی بلند گو گذاشتم
لی نا:الو سلام مامان
مامان:سلام دخترم خوبی
لی نا:مرسی مامانی میگم مامانی میشه بری دنبال لیان مدرسه هستن
مامان:باشه میرم خودت کی بر میگردی یان
لی نا:من امشبو میمونم شرکت کار دارم
مامان: باشه
گوشیو قطع کردم لو هان داشت نگام میکرد
لبخندی بهش زدم
و نشستم رو صندلی و شروع کردم به طراحی لباس
لو هان:من گشنمه میخوام پیتزا مخلوط سفارش بدم تو هم میخوای
خواستم بگم اره این غذای مورد علاقه منه یادم اومد که قبلا بهش گفتم عاشق پیتزا مخلوط هستم
لی نا:نه من گیاهخوارم از گوشت بدم میاد
لو هان:باشه هر جور خودت میخوای
که یهو برقا رفت
اگه از تاریکی ترسید میفهمم که لی نا هستش چون لی نا خیلی از تاریکی میترسه
از جام بلند شدم
لی نا:چرا برقا رفت
لو هان:میترسی از تاریکی
لی نا:نه من از تاریکی نمیترسم
گوه خوردم میترسم خیلی هم میترسم ولی مجبورم وانمود کنم نمیترسم
لی نا:خوب کنتور برق گذاشت بریم یه نگاهی بندازیم
جلو جلو میرفتم که انگار نمیترسم کنتور رو نگاه کردم میدونستم کار لو هان بود از قصد برقا رو قطع کرده بود که منو امتحان کنه
۳.۷k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.