رمان پلیس و مافیا پارت ۱
تو دختری پلیس هستی ۱۸ سالته
تو ریس پلیس ها هستی چند سال هست همه ی مافیا رو نابود می کنی تو این روزا یک نفر از مافیا رو دستگیر کرده بودی
ات: بیبین کی اینجاست آقای کیم سوکجین این دفعه باهات کاری ندارم دفعه ی بعد میکشمت فهمیدی
آزادش کردی
هه سون : ریس مطمئنی کار درستی انجام دادی
ات: اره
پرش زمانی
بین گروه تو و مافیا مشکل ایجاد شده بود و قرار بود که جنگ شروع بشه
ات: بچه ها شاید دیگه همو نبینیم بیا همو بغل کنیم
یونجا ؛ ریس این چه حرفیه
جنگ شروع شد افرادشان ضعیف بود و گروه پلیس زود هم نابودشون کرد ولی افراد همون جئون جونگ کوک هه سون رو گرفت
جونگ کوک ؛ خانم ریس ات بهتره تسلیم شی
همه مافیا افراد پلیس رو گرفته بودن و این تو بودی که باید تصمیم بگیری
ذهن ات: من به کلارا قول دادم که کشته ندم
ات: چیکار کنم ازادشون می کنید
جیهوپ : خیلی ساده خودت گرفتار ما بشی یعنی گروگانت بگیریم
همه به من نگاه می کردند
هه سون: نه ریس ریس به خاطر ما تصمیم نگیر
ات : ولشون کنید
اعضا ولشون کردند
جونگ کوک: باید جلوی ما زانو بزنی
ات همین کارو کرد
افراد گروهت رو به بیمارستان بردند
جین : به به بیبین کی اینجاست خانوم پلیس خیلی قراره باهم خوش بگذرونیم
دستای ات رو بستن و سوار ماشین کردند
جیمین تو راه
جیمین : بیبی کوچولوم فک نمی کردم واسه افراد گروه این کارو کنی جالبه خیلی جالبه
جونگ کوک کنار ات نشسته بود و دستشو انداخت دور گردن ات
ات : ولم کن
جونگ کوک: وقتی این تصمیمو میگرفتی باید به اینجاش هم فک می کردی خانوم پلیس
جین : یادته منو دستگیر کرده بودی زمان بر عکس شده خانم ات
ات از عصبانیتش میخواست سیلی بزنه ولی دستش بسته بود
ات : منو میخواین چی کار
یونگی : بهت صدمه نمی زنیم ولی خب کار داریم
ات: خدمتکارم می کنید ؟
یونگی : اونم نه
ات حرف رو فهمید که چه خاکی ریخته رو سرش
تو ریس پلیس ها هستی چند سال هست همه ی مافیا رو نابود می کنی تو این روزا یک نفر از مافیا رو دستگیر کرده بودی
ات: بیبین کی اینجاست آقای کیم سوکجین این دفعه باهات کاری ندارم دفعه ی بعد میکشمت فهمیدی
آزادش کردی
هه سون : ریس مطمئنی کار درستی انجام دادی
ات: اره
پرش زمانی
بین گروه تو و مافیا مشکل ایجاد شده بود و قرار بود که جنگ شروع بشه
ات: بچه ها شاید دیگه همو نبینیم بیا همو بغل کنیم
یونجا ؛ ریس این چه حرفیه
جنگ شروع شد افرادشان ضعیف بود و گروه پلیس زود هم نابودشون کرد ولی افراد همون جئون جونگ کوک هه سون رو گرفت
جونگ کوک ؛ خانم ریس ات بهتره تسلیم شی
همه مافیا افراد پلیس رو گرفته بودن و این تو بودی که باید تصمیم بگیری
ذهن ات: من به کلارا قول دادم که کشته ندم
ات: چیکار کنم ازادشون می کنید
جیهوپ : خیلی ساده خودت گرفتار ما بشی یعنی گروگانت بگیریم
همه به من نگاه می کردند
هه سون: نه ریس ریس به خاطر ما تصمیم نگیر
ات : ولشون کنید
اعضا ولشون کردند
جونگ کوک: باید جلوی ما زانو بزنی
ات همین کارو کرد
افراد گروهت رو به بیمارستان بردند
جین : به به بیبین کی اینجاست خانوم پلیس خیلی قراره باهم خوش بگذرونیم
دستای ات رو بستن و سوار ماشین کردند
جیمین تو راه
جیمین : بیبی کوچولوم فک نمی کردم واسه افراد گروه این کارو کنی جالبه خیلی جالبه
جونگ کوک کنار ات نشسته بود و دستشو انداخت دور گردن ات
ات : ولم کن
جونگ کوک: وقتی این تصمیمو میگرفتی باید به اینجاش هم فک می کردی خانوم پلیس
جین : یادته منو دستگیر کرده بودی زمان بر عکس شده خانم ات
ات از عصبانیتش میخواست سیلی بزنه ولی دستش بسته بود
ات : منو میخواین چی کار
یونگی : بهت صدمه نمی زنیم ولی خب کار داریم
ات: خدمتکارم می کنید ؟
یونگی : اونم نه
ات حرف رو فهمید که چه خاکی ریخته رو سرش
۷.۸k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.