فیک shadow of death 🐢🕸فصل دوم پارت¹²
جیمین کلی بادیگارد هم فرستاد...یونینگ رو خوابوندم و رفتم سمت پنجره اتاق..با ورود یه ماشین مشکی به عمارت چنگی به پرده اتاق زدم...دوباره تمام خاطرات بدم از جلوی چشمام رد شد...مثل اینکه چوی مامور شده بود فرشته خوشبختی رو از من بگیره...چوی و ربکا از ماشین پیاده شدن...صورتشون زخمی بود اما خشم و نفرت رو میتونستم از چشماشو بخونم...افرادشون پیاده شدن و همه مسلح شدن..با قرار گرفتن دستی روی چشمام دیگه فقط صدای تیر میشنیدم...هوسوکااا...دستت رو بردار
جیهوپ « نگاه نکن...بیا بشین..مگه به جیمین اعتماد نداری؟
لونا « چ..چرا اما به اون دوتا اعتماد ندارم....ناگهان با فکری که به سرم زد برگشتم سمت هوسوک و گفتم « سوهون...اون...اون میتونه به جیمین کمک کنه
جیهوپ « لونا
لونا « اخه ببین دموک نامرد به چوی و ربکا کمک کرده...جیمین تنهایی نمیتونه...نیرو هاشم دیر میرسن...تروخدا شماره سوهون رو بده
جیهوپ « مطمئنن جیمین نمیخواست پای سوهون رو به این ماجرا باز کنه اما سوهون جیمین رو خیلی دوست داشت و یه جورایی مثل برادرش بود...پس شک و تردید رو کنار گذاشتم و شماره اشو به لونا دادم
لونا « بعد از گرفتن شماره سریع اونو وارد گوشیم کردم و دکمه برقراری تماس رو زدم و بعد از چند بوق ممتد صدای پارک سوهون توی گوشم پیچید...
نکته « آقا اینجا سوهون پسر عموی جیمینه///
سوهون « الو..بانو پارک شمایین؟
لونا « جناب سوهون
سوهون « خدای من..باورم نمیشه الان به من زنگ زدید...جیمین چطور شماره رو داده
لونا « راستش...ا..اون شماره رو نداده...از جیهوپ گرفتم
سوهون « چرا صداتون میلرزه اتفاقی برای جیمین اوفتاده؟
لونا « دوموک خیانت کرده و با یه گردانش ربکا و چوی رو آزاد کرده و الان حمله کردن به اینجا..نیرو های جیمین بیرون از شهرن و تا برسن دیر میشه...خواهش میکنم به جیمین کمک کنید
سوهون « خیلی خب گریه نکن الان میام اونجا...تلفن رو بدید به هوسوک
جیهوپ « بعد از دیدن تلفن به من لونا بی حال روی تخت فرود اومد...الو سوهون چیکارم داشتی
سوهون « هوسوکا نزار دخترا برن پایین مخصوصا بانو پارک...من سریع میام اونجا...نگران نباشین
جیهوپ « ممنونم...با قطع کردن تماس جلوی لونا روی زانو هام نشستم....لونا داری گریه میکنی؟
لونا « هق...چرا من اینقدر ضعیفم هوسوک...چرا نمیتونم از جیمینم محافظت کنم؟
جیهوپ « تو ضعیف نیستی لون..
لونا « با شنیدن صدای ناله جیمین صدای ضربان قلبم رو حس نمیکردم...فقط نگاهم به اسلحه اسنایپر( تک تیرانداز) گوشه اتاق اوفتاد و با سرعت رفتم پایین....نمیدونم چقدر سریع عمل کردم فقط صدای هوسوک رو پشت سرم میشنیدم و هدفم پیدا کردن جیمین بود....
جیهوپ « نگاه نکن...بیا بشین..مگه به جیمین اعتماد نداری؟
لونا « چ..چرا اما به اون دوتا اعتماد ندارم....ناگهان با فکری که به سرم زد برگشتم سمت هوسوک و گفتم « سوهون...اون...اون میتونه به جیمین کمک کنه
جیهوپ « لونا
لونا « اخه ببین دموک نامرد به چوی و ربکا کمک کرده...جیمین تنهایی نمیتونه...نیرو هاشم دیر میرسن...تروخدا شماره سوهون رو بده
جیهوپ « مطمئنن جیمین نمیخواست پای سوهون رو به این ماجرا باز کنه اما سوهون جیمین رو خیلی دوست داشت و یه جورایی مثل برادرش بود...پس شک و تردید رو کنار گذاشتم و شماره اشو به لونا دادم
لونا « بعد از گرفتن شماره سریع اونو وارد گوشیم کردم و دکمه برقراری تماس رو زدم و بعد از چند بوق ممتد صدای پارک سوهون توی گوشم پیچید...
نکته « آقا اینجا سوهون پسر عموی جیمینه///
سوهون « الو..بانو پارک شمایین؟
لونا « جناب سوهون
سوهون « خدای من..باورم نمیشه الان به من زنگ زدید...جیمین چطور شماره رو داده
لونا « راستش...ا..اون شماره رو نداده...از جیهوپ گرفتم
سوهون « چرا صداتون میلرزه اتفاقی برای جیمین اوفتاده؟
لونا « دوموک خیانت کرده و با یه گردانش ربکا و چوی رو آزاد کرده و الان حمله کردن به اینجا..نیرو های جیمین بیرون از شهرن و تا برسن دیر میشه...خواهش میکنم به جیمین کمک کنید
سوهون « خیلی خب گریه نکن الان میام اونجا...تلفن رو بدید به هوسوک
جیهوپ « بعد از دیدن تلفن به من لونا بی حال روی تخت فرود اومد...الو سوهون چیکارم داشتی
سوهون « هوسوکا نزار دخترا برن پایین مخصوصا بانو پارک...من سریع میام اونجا...نگران نباشین
جیهوپ « ممنونم...با قطع کردن تماس جلوی لونا روی زانو هام نشستم....لونا داری گریه میکنی؟
لونا « هق...چرا من اینقدر ضعیفم هوسوک...چرا نمیتونم از جیمینم محافظت کنم؟
جیهوپ « تو ضعیف نیستی لون..
لونا « با شنیدن صدای ناله جیمین صدای ضربان قلبم رو حس نمیکردم...فقط نگاهم به اسلحه اسنایپر( تک تیرانداز) گوشه اتاق اوفتاد و با سرعت رفتم پایین....نمیدونم چقدر سریع عمل کردم فقط صدای هوسوک رو پشت سرم میشنیدم و هدفم پیدا کردن جیمین بود....
۷۶.۴k
۱۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.